ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی


ماهی را، شوقی بَهرِ آب نیست،
وقتی در آغوشِ بَحرِ عشق، آرمیده...
دریا، دریا...اقیانوس، خشک شد...
 ولی ...اشک ها بر او،
هرگز خشک نمی شود ...
که او "قتیل العبرات" است...

 

أنا قتیل العبرة.لا یذکرنی مؤمن الا بکی...من کشته اشکم؛ هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند مگر آن که اشک چشمانش جاری می شود...
قال ح س ی ن  علیه السلام... بحارالأنوار، ج 44، ص 279

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۰۸
ریحانه خلج ...

می نویسم برای تویی که، هرگاه سخت دلتنگم و غریب، مرا می خوانی...

می نویسم برای تنها عشق آسمانیِ شهرم، برای بانویی که خورشید کوچکترین چراغ حریم اوست...

می نویسم برای تویی که آمدی به مهمانی؛ اما ماندی و برای همیشه میزبان شهر دلـــــم شدی...

می نویسم برای خواهری که غربت انیس النفوسِ دلها را، تاب نیاورد و در عشق او چون پروانه ای به طوافِ شمع روشنِ آستانش پر گشود، و پر و بالش در اشتیاق دیدار و تسلیم شدن به رضای معشوق سوخت، و بی دیدنِ رویِ دل آرایِ مقصود، در مقصدِ جان ها چشمانِ عاشقش را، به روی زمینیان فرو بست...

می نویسم برای کسی که یک وقت هایی هست که، جز او محرمی نیست... و من، آن وقت ها را بسیار دوست دارم! وقت هایی که می شود هر روز باشد و هر لحظه و هر ثانیه...

آمدم بگویم هر روزی را که با تو خلوت می کنم فقط و فقط تو را بی نهایت، عاشقم من... عاشقم، عاشقِ بودنت، عاشقِ خواستنت و عاشقِ داشتنت... محرم دل، گاه و بیگاه، نه! همیشه به نگاهت مهمانم کن...

 

+به بهانه عروج آسمانیِ بانوی عشق، مهمان 17 روزه ی شهرم که اینک خورشید هم به اذنِ میزبانی او، طلوع و غروبش را هر روز از پسِ گنبد طلایی اش به نظاره می نشیند... بشنوید: (چند روزیست دلم ناله ممتد دارد ...)

۱۰ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۵۳
ریحانه خلج ...

برف می بارد و دانه دانه، عشق می کارد...

و من، همسفر با سپیدی ها

در میانِ آسمان و زمین،

 بی تو،

آب می شوم...

 

 

۹ نظر موافقین ۱۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۱۰
ریحانه خلج ...

اندکی پیش از این،

می اندیشیدم چگونه در میانِ موجِ خون، می توان این همه زیبا دید(+)

اما بعدترها فهمیدم، چشم ها هم اگر عاشق باشند،

رازدار می شوند، همچون  سَرها...

و زینب، وقتی بی ح س ی ن  شد

در پسِ پرده ی اشکِ فراق،

با همان چشم های عاشقش،

که لبریز بود از خدا...

و در ورای لب و دندان های غرقِ خونِ او،

 دلرباترین صوت عاشقانه ی عالم را

بر بلندی نی شنید،

آنگاه که عشق

بر لب هایش تلاوت می شد...(+)

 پس چون با نوای عشق دل آرام گرفت،

زیباترین جلوه ی هستی نمایان شد...

//bayanbox.ir/id/3481445219087627000?view

+به بهانه ی 12 بهمن؛وعده ی بگذشته و پایان یک سال دیگر بی کربلا زیستن و بی تو بودنِ من...

 

۹ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۳۶
ریحانه خلج ...

بیزارم از زمین و بی قرارِ آسمانی که مرا به آن راهی نیست...!

زمین پر است از، خستگی و دلتنگی و بی کسی، برای هر حوای تنها... و راه آسمان هم، مسدود است به روی همه ی آدم ها... و وجودِ من، غریبانه در حصاری به اسارت درآمده که به هیچ طریقش، راه گریزم نیست... و سخت گرفتار آمده ام در این دنیایِ بی هوا...

چندیست سکوت می کنم و حرف هایم را در دلِ این واژه ها، همچون نقابی برچهره پنهان می کنم، و در انجماد این همه غفلت، می چرخم و انگار در این سرگیجه ی مدام به دنبال انتهایی برای زمینِ مدوٌرت می گردم! اما باز هم تا چشم کار می کند، فقط سیب های سرخی که هوای هبوط دارند پیش روی من است و دل ِ من در هوای سیبی سرخ...

کاش هیچ گاه دلــم هوای سیب نداشت... چون از آن روز که، در میان این همه آدم، حوای زمینت شده ام... بی تو، مرا هیچ هوایی نیست...

 

حوا

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۲ ، ۰۱:۴۲
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما