ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

دلـــــ، بسته ام

به دستانِ گشاینده ی تو،

بانو...

 

ترنج

 

مقابل ضریح کتاب به دست سلام آخر را می دادم که آمد کنارم و دستان مادرانه اش را گذاشت روی شانه ام و با لهجه شیرینش که قند توی دلم آب میکرد گفت: مادر اینجا هم اذن ورود داره مثلِ حرم سلطان؟ می تونی بلندتر بخونی من هم بشنوم؟ لحظه ای مکث کردم و به چهره آرام و صورت پر از چین و چروکش خیره شدم و بعد گفتم:بله حرم بانو هم اذن ورود دارد مادر...بسم الله و باذن الله... خواندم و تمام شد، گفتم می خواهی زیارتنامه هم... انگار حرف دلش را که از شرم به زبان نیاورده بود زده باشم با شوق گفت: خیر از جوانی ات ببینی... به سمت ضریح رفتیم و... اَلسَّلامُ عَلَیْک ِ یا بِنْتَ وَلِىِّ الله ِ ؛ سلام بر تو اى دختر ولىّ خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا اُخْتَ وَلِىِّ الله ؛ سلام بر تو اى خواهر ولىّ خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا عَمَّةَ وَلِىِّ اللهِ ؛ سلام بر تو اى عمه ولىّ خدا؛ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ موُسَى بْنِ جَعْفَر ؛ سلام بر تو اى دختر موسى بن جعفر؛ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ؛ رحمت و برکات خدا بر تو باد...

گفتم: تمام شد مادر، حاجت روا باشی...با حلقه ی از اشک و برق نوری در چشمانش نگاهم کرد و دستانش را به سوی ضریح گرفت و چند دعا کرد و آخرش هم گفت: عاقبت بخیر باشی، حرم امام رضا علیه السلام برات دعا می کنم... کمتر از حقیقت نیست اگر بگویم، که انگار دنیا را به من داده باشند آن وقت... همیشه عاشقِ اینم خیری پیش رویم باشد و چشمی بدهند که نادیده از آن نگذرم... راست می گفت؛ خیر و خوبی فراوان است در مسیر آدم ها، اما اگر به ما نمی رسد و یا اندک بهره داریم از آن، از بدی کردار و اعمال خود ماست... الهی عطا کن دستی گره گشا و رویی خوش، خُلقی پسندیده و مکارم اخلاقی که شایسته شویم به مجاورتِ حریم و کاشانه ی حضرت عشق...

۶ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۲ ، ۰۲:۰۱
ریحانه خلج ...

گاهی برای نوشتنِ حتی اندک از خوبی ها، باید همنشین شد با زمان؛ و در دل دقایقی زیست که، حسِ خوشایند آن خوبی را درک کرد... خیلی وقت ها فرصت ها آنقدرها کوتاهند که در محاسبه نمی گنجند، و چه بسا همین محدود فرصت های اندک را هم، تنها کسانی قدر می دانند که، "هست" های این نیکی ها؛ برای ایشان؛ مبدل به "بود" شده... و حسرت روزگارِ رویایی، و شاید بسیار دور از دسترس ... و اما فرصت بودن با صاحبان خوبی ها همیشه، هر چند هم بلند باشد؛ در تقویم یادگاری های ماندگار عمر، باز هم کوتاه و به یادآوری خاطراتش سبب حسرت است...

و اما اگر خوبان در سرآغازِ دفتر دل، به واسطه آنچه منتشر کرده اند از خیر و نیکی چراغی معرفتی افروخته باشند، هر روز در دل، غوغایی برپاست از فروغی آسمانی و چشم نواز... و آن چراغ، همچون خورشید، نقشی می شود بر بالای تمام روزهای نابِ روزگارت...

همیشه دیماه خاطره انگیز و بی پایان بوده؛ چون در دلِ این ماه، خورشید متولد می شود و سر برمی کشد به تماشای عالم...

و من هر روز که می گذرد، آرزو می کنم خورشید هر کجای عالم که طلوع می کند و از پس هر ابری که سر بر می کشد به آسمان، فقط نور بپاشد و بدرخشد، و با آفتاب رویش و اشعه های درخشنده حضورش؛ انواری را منتشر کند تا همیشه ماندگار، بی هیچی غروبی...

 استاد خوبی ها،

خورشید بیست و هشتمین روز این ماه!

طلوعتان مبارک...

روزگارتان سلامت،

و برکتِ روشنی بخشِ وجودتان بی غروب...

تقدیم به استادم مجتبی مجد...

کسی از او آموختم هرگز هیچ کاری را جز برای خدا نباید کرد...

 

استاد مجد

استاد مجد

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۲ ، ۰۴:۰۰
ریحانه خلج ...

روزگاریست که بی تو،

غوغای عشقی در سر و شوقِ رهایی،در دل ها نیست...

و من، تنهایِ تنها، در آسمانِ اندیشه،

به امیدِ شورِ نگاهِ بی کرانه ات،فقط زنده ام...

 دلخوشم به رویایی، آبی و آرام...

و ماهِ رویی تمام...

دلخوشانه سر بر می کشم به آسمان،

می خرامم بر بام هستی

و دلــ رها می کنم، میانِ ستارگان...

در پی ات ستاره می شوم...

بی نشان ترین ستاره ی دنباله دار...

می درخشم و چراغ می شوم، در اوجِ آسمان...

دست می دهم به دست های کوچکِ ستارگان...

می کشم خودم را، تا دلِ سیاهیِ بی کرانه ها..

من ستاره می شوم، روشن و شگفت...

من ستاره می شوم، برای التیام درد آسمان!

می درخشم و در سیاهی راه می پویم تا نور ...

و باز آبیِ بی کرانگی ...

صبح می شود و زندگی چنان رخ در آسمان می نماید 

که بر سقف دلم، جز خورشید رویایی حضور تو نمی تابد...

آن روز نزدیک است...

 

جمکران ترنج سپهرا

 

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۲ ، ۱۰:۵۸
ریحانه خلج ...

یا نورُ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلْمِ
خدا نور آنهایی است که در ظلمت ها وحشت زده اند...

 

من در تاریکیِ امواجی پرتلاطم، وحشت زده و اسیرم...
چراغ هدایتی روانه ی جانِ تاریکم کن، که افتاده ام در اقیانوس غم ها ...
چون رودی روان، از خویشتن می گریزم و در دلِ دریایی طوفانی، پناه می گیرم...
اما دریغ، گاهی هیچ مرزی برای رهایی نیست ...
همچون غریقی در گردابِ مواج آب ها؛ تنها شده ام...

و هر دم، در هم می شکند قایق دلتنگی هایم در ساحل شک و تردید ها...
خسته ام رحمی...
روزهاست حسِ تلخ شکستن و حتی صدای خورد شدن دلم را،
در میان امواج پر تلاطم اقیانوسی غریب می شنوم...
و در میان این اندوه ها ناگزیرم از سکوت؛ در غربتی نهان...

و تو خوب میدانی، غربت درد کمی نیست...
قرار دلم...بی قرارم...
آنقدرها که، گفتنش نتوانم...
و اما سخت صبورم به آنچه تو راضی به آنی...
فقط به من بگو، با بغض گاه و بی گاه چه کنم جز گریه...
چراغ نگاهت را مگیر از منِ تاریک...

۱ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۶
ریحانه خلج ...

 لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ ...حدید/23
بر آنچه از دستتان می رود اندوهگین نباشید و بدانچه به دستتان می آیدشادمانی نکنید...

تو خود میدانی،

چه بسیارها که از دست داده ام...

تا به دست آورمت...

حال که در دل و جانی مپسند، اندوهم را به محروم شدن...

که تو تنها، شادمانیِ بی پایانی مرا...

بی تو، نتوان زیست...

 

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۰۲:۳۸
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما