ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

شنیده ای که مرغی اسیر، قفس را هم بر دارد و با خود ببرد؟...شهید آوینی

گاهی در دل زمستان و اوج سرمای زمین، رویشی شگفت؛ نشانه ای از آغاز بهار می شود... نشانه ای که باشورِ طراوتش حالِ آسمان و زمین و زمان را بهاری می کند...

و حتما بی دلیل نیستند این روزهایی که تقویم خاطرات، به فراموشی نمی سپارندشان، و پندار من این است که چه علتی برتر از اینکه بر سرآغازِ این رویشِ و بهاری دگرباره، تداعی خوبی های خوبان است که مانا شده اند... چنان که خوبان همیشه در دفتر نگاره ها، جایی در دل دارند، بس ماندگار... و این ورق از دل نگاره ی ترنج تقدیم می شود به استاد بزرگواری که خط آسمان را می پیماید و در مسیرِ حرکتش درس شکفتن به شکوفه ها می آموزد و خدمت را والاترین راه، برای رسیدن به اوج می داند... و آنچه آموختم از او این است که پرواز و مژده ی رهایی فقط در عدمِ تعلق به قفس است و بس...میلادتان پر برکت...

 

عکس:88/8/8 ردپای عشق...خدمت استاد به زائران امام الرئوف...

 

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۱ ، ۰۳:۲۴
ریحانه خلج ...

از آن دم که تو ســـــر دادی،

دلــــ ها، بی بها شد از برای دلدادگی...

و چون نیک بنگری، در وادی جنون هیچ دلی، در آسمان سیر نکرد؛

مگر دلی که در آن سودای غم تـــــــو بود...

 

 

کی اعتنا به نیزه و شمشیر می کنیم؟

ما کشته ی توایم، به خنجر چه حاجت است؟

 

بی سر دوباره می گذریم از پل صراط

تا ما بر آن سریم، به این سر چه حاجت است؟

علی رضا قزوه


بهانه نوشت: پست 72 خون نگاره باشد بگویند نامی در میان 72 تن هستی... و 5 بهمن دقیقا روز وعده ی وصل، خوانده شوی به زیارتی برابر با زیارت عشق... همه این نشانه ها،بهانه می شود برای این سحرگاه و برای اینکه بخواهم اعتراف کنم بی قرار تو شدن لیاقت می خواهد و من ندارم... (+) بشنوید...

۶ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۱ ، ۰۳:۴۰
ریحانه خلج ...

وقتی تـــو در رویاهای سحرگاه،

و درآن سوی پرده ی تارِ انتظارم، رخ می نمایی...
هوای دلـــ، می کشد مرا به شیدایی...

آنجایی که، در حوض فیروزه ای خاطراتم، تـــو را همچون ماهی سرخی نقاشی می کنم...

تا با هر حرکتِ تـــو، در دنیای من، زندگی جریان یابد...

فقط در خاطراتم نمان، بیا و گاهِ بودنت را، برایم تکرار کن؛

نترس زندگــــــــی من...

تـــو تکراری نخواهی شد، زیرا هرگز برای بودنم، تکرار نشدی...

و این منم که، بُوم اشتیاقم را میان حوض نگاه تـو ، برای همیشه جا گذاشته ام ...

 

 

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۱ ، ۰۲:۰۹
ریحانه خلج ...

السلام علی الربیع الانام و نضرة الایام

سلام بر بهار دل ها و خرمی ایام…

باران بهارانم،

وقتی ربیع یعنی تــــــــــو ...

پس چگونه باور کنم،بهاری را که بی تــــــــــو می آید؟


+در کتاب «مجمع البحرین»، ربیع را باران بهاری عنوان می کند…

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۱ ، ۰۳:۲۰
ریحانه خلج ...

ز عطرِ حریم تو اگر دوریم،

دلخوشیم به نسیمِ گاه گاهِ نگاهت...

خوب میدانم از هر که تـــو دل بردی، خرابِ عشقت شد...

پس بنگر ما را ؛ به نگاهی...

که دلها، خراب آیاد تـــوست...

 

۳ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۰۲:۰۱
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما