ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است...

« وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً لِلَّه » (سوره بقره، آیه 165)

 کسانیکه ایمان آوردند، شدیدترین محبت آن ها برای تنها حضرت رب العالمین است...

مگر میشود دوستت داشت و راهت را در پیش نگرفت؟

این چه محبت است که بار ادعای آن را به دوش میکشم؟

اگر مرا ایمان است،عصیان چرا؟

دستگیرم باش، می خواهم از مومنان درگاهت باشم...

تادوستت بدارم چون آنان...

بارانم! عطر نرگس در هوای دشت جاریست...

اما من هنوز در تنگنای گناهانم محصور شده ام...

شرم دارم که بگویمت، اما میدانم! که این راه های آمدنت را این من مسدود کرده است...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۱ ، ۰۲:۳۲
ریحانه خلج ...

امام رضا (علیه السلام):

زمانی خواهد رسید که اگر عافیت ده قسمت بشود،نُه قسمت آنها در کناره گیری از مردم محقق می‌شود و یک قسمت دیگر در سکوت...

زیارت امام رضا (ع) در رجب حسنه عمره را دارد…

سکوت کرده اما دلم مدینه تو و طواف عاشقانه میخواهد... دلم پریدن کبوترانه می خواهد... می خواهم دلم را بردارم و بیاورم به بهشت تو، گم بشوم در رواق هایت و آینه در آینه ات هفت دور عاشقانه صحن آزادی را به انقلاب و از آنجا به دور پنجره ی فولادت بگردانم... باز راز دلم را بر ملا کردم که دلم تنگ نگاه توست... میخواهم آهو شوم به دشت خیالی که از تو در رویاهایم ساخته ام...حالا به اذن نگاهت می خواهم ضامنم شوی آقا...

آنسان که تویی هیچکس آگه به تو نیست
راهی ز فراز عقل کوته به تو نیست
هر چند تو را هزار ره باشد، لیک
جز راه دل از هیچ رهی ره به تو نیست
قیصر امین پور

 

امام رئوفم!دلم که برای تو تنگ میشود، تسبیحم را می بویم… عجیب بوی تو را میدهد… دلم هواییت که میشود، بیشتر حواسم را به دور و برم میدهم تا… میدانی منظورم را که…!

مهربانم!امشب بیشتر از هر شب و روز، دلم تنگ دیدار است... سکوت کرده ام تا خود بخوانیم به بزمی که سرشار از عطر بهشتی خانه ی توست...می دانم که که تو فریاد بلند سکوتم خوب می شناسی...

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۱ ، ۰۲:۴۶
ریحانه خلج ...

 

 

 

نپرس چرا؟

فقط بدان امسال از این آمدن خسته ام...

همه بودند و او نبود...

به همین سادگی  که او بود، همه نبودند_ اما انگار بودند!

اما هیچ کس او نبود...

هیچ کس او نشد...

انگار همه نبودند...

بی توام، یعنی: بی همه ام...

چون تو خود به تنهایی همه بودی...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۱ ، ۰۳:۴۹
ریحانه خلج ...

امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:

هرکه مومنی را دوست دارد او را از آمدن ماه مبارک رجب باخبر سازد...

رود جاری شده و عطر نرگس در کوچه باغ دلها پیچیده است مومنان عطر دعایتان را از یکدیگر دریغ نکنید...

از حضرت صادق علیه السلام روایت است که هر که زیارت کند امام حسین علیه السلام را در روز اوّل ماه رجب البته حق تعالی بیامرزد او را…امشب به ماه را خوب نگاه کنید…رودی از بخشایش در راه است…
و نامت ح س ی ن… تمام بخشایش است...نامت را که می بریم جان خسته را به نهری از نور می زنیم، باشد که رهایمان کنند...

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۱ ، ۱۹:۰۵
ریحانه خلج ...

قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ…یوسف 33
گفت: خدایا! زندان برایم دوست‌داشتنی‌تر است از آن‌چه من را به سوی آن می‌خوانند...

 

 

چگونه فریاد کنم که می خواهم، مرا به زندانی ببری که فقط تو و یادت در آن هستید…

می خواهم بیگانه از خویش شوم و در نهری به وسعت زلالی ات جریان یابم... می خواهم آهسته و پیوسته، ثانیه ثانیه ی بودنم را _ برای التیام دردهایی که ارزانی ام داشته ای درک کنم... دردهای تلخی که شیرین ترین داشته های امروزم را مدیون تلخی تاریخی آنهایم...

و درد؛ خواستن توست... التیام نمی خواهم برای این درد... فقط؛ افزونش کن و در من جریانی عمیق را به حرکت وادر کن... یادت هست چقدر برایت می نوشتم؟ قلم به دستم می دادی و می کشیدی مرا به جنون؟ فرصت شیدایی می بخشیدی جان خسته ام را... و امشب سرآغاز همان رازها باش؛ رازهایی از جنس نور ، دوباره ببر مرا به زندانت و به بند بکش به بندی خواستنی! و زنجیری که سررشته اش به دست توست ...دلم می خواهد اسیر تو شوم! به تو پناه آورده ام و عمیق ترین خاکی را طلب می کنم؛ که در آن دنیایی نیست اما نور تو فریادی دارد به بلندای افلاک... زندانی تو را غمی نیست... و خوشا آن دلی که به زندانِ غم تو اسیر است و آزادی طلب نمی کند...

الهی و ربی من لی غیرک...

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۱ ، ۰۲:۵۱
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما