ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
حضرت علی علیه السلام درباره نگهداری چشم فرمود :

«لَیْسَ فِی الْبَدَنِ‌ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ‌ عَزَّ وَجَل»...
چیزی در بدن کم سپاس تر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد... 

چشم... این ناسپاس عاشق...و نگاهش را؛ که خود کلام روشن نافذ است را چگونه به باور برسانم؟
گاه، اشکی زلال از تو حاصل است و گاه شرارتی خونبار...
گاه می خوانمت به نعمتی که اگر نبودی...
نمی دانم...تو بگو، چشمها را باید شست یا کشت؟
وقتی که لایق نیست این چشم به دیدار...
چشم را باید کشت...باید از رنج؛ رهایش کرد...
تا نگاه تو را دارم... شستن چشمها چندان خوب نیست... می گشایمش به سوی نگاه آبی تو...
گفته اند:
چشم دل بگشای تا که جان بینی، آنچه نادیدنی است آن بینی...
مگر نمی دانند که... چشمهایم، زبان دل تنگیست که از تو می گوید...
از چشمهایت، می توانم بخوانم که اقیانوس درونت کجا آرام می گیرد...
دل آرامی کجاست؟؟؟
از چشمهایش خواندم که ماوایش؛ جایی جز بهشت نبود...
از چشم به دنیای دلت راه یافتم...
دلت را خوب بگرد؛ ببین چشمهایم را آنجا، جا نگذاشته ام؟
که هر شب سراغ تو را از دلم می گیرد و اشک هم همراهش می شود،
 بی من بی دل؟
هرچه دل می اندیشد، چشمانم می نگرند و عقل باور میکند...
چشمهایم دیدند رفتی، اما چرا عقل هنوز باور نمی کند این رفتن تلخت را...
چرا هنوز نبودن تو، سنگین است و حجیم؛ در سینه و دل تنگم؟
آنقدر سنگین که تاب مستوریش نیست...
شکوه به پیش که برم؟ازهر چه به دل نشست و نماند...
گفتند شکایت را به تو آورم...نکند چشمهایت مرا نخواهد...
وقتی از چشم تو بیافتم دلم می لرزد... فقط بدان که؛دلم به نگاه چشم های تو خوش است...
اینک؛از پنجره خسته دلم، به سوی تو رو می کنم... که تنها همین کافیست، که تو مرا می بینی...

 

چشمهایم که در چشمهای تو بیافتد...

دوباره زنده می شوم از نگاه تو...

 

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۰ ، ۰۳:۱۴
ریحانه خلج ...

ساقی بده پیمانه ای زان مِی که بی خویشم کند

بر حُسن شورانگیز تــو، عاشق تر از پیشم کند...


 

بی تـــــــــو

بادی نمی‌وزد، بارانی نمی‌آید؛

بی تو نام ِ من انـــــدوه است...

بی تویی ر ا مدام زمزمه می کنم و باز هم خطا...

 بی تویی را بهانه می کنیم و فراموش می کنیم که خود، این بی تو بودن را، برگزیده ایم...

از همان روز که بودنت را تعویض کردیم با نبودنت ... در ازای لحظه های خوش گناه...

از همان روز که، لذت معصیت برایمان شیرین تر از لذت درک حضورت شد...

اندوه را خریدیم به جان بی جانمان؛ بی هیچ دریغی...

تا امروز...

و شاید تا فرداها...

تا دنیا، دنیاست و راه ما،

راه بلند بهانه آفرینی، برای نیامدن توست...

و در پی این بیراهه های بزرگ خودساخته؛

نگاه محزون اندوه را به دوش چشمهایمان می کشیم، و زخم های تیره گون دل را ...

درد دارد، زخم دل و نگاه حزین چشم هایم، آنهم چه دردی که پایانش نیست...

دردهایی از جنس دستان آشنا...

این زخمهایی که با دشنه ی در دست،

بر چشم خسته و دل شکسته ام هر دم زده ام...

یادم باشد،فراموش نکنم که...

وقتی زخم میزنم؛ مزه مزه اش کنم...

حتما نمکش آشناست...

 

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۰ ، ۱۱:۱۶
ریحانه خلج ...
http://www.hospicepiedmont.org/images/grief_support.jpg

اندوه جاریست در خیال و رویا های خیسی که آوای دلتنگی را فریاد می کنند...

و من خسته تر از آنکه در جستجوی سکوت؛ تو را بجویم...

و تنها دلیل بودن ها، نه اجبار است که...

نگاه بی کرانه ی توست...

تا باران ببارد...

نگاهم کن...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۰ ، ۱۱:۵۵
ریحانه خلج ...
من کار خود را به خدا واگذار می کنم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست...
غافر44

نوشته بود بر گوشه ای از شهر شلوغ ذهنم، و شیشه ای غبار گرفته در دنیای بیرونی زندگیم که...

 

تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...

 

درد ما جز به ظهور تو مدوا نشود...

 

بعد هم به عصر نرسیده نگاری گفت: تمام کارهایم گره خورده...

 

چشم گشودم و دیدم

جهان ما پر از گره هایی شده که گاهی با دستان ناتوان اما در نهایت سختی و استحکام می زنیم...

 

و کارهامان همه گره در گره است...

 

برای گشودن هزاران گره ...توفیق خواندن آیاتی از مصحف دلها همیشه برایم گره گشا بوده...

 

همان قلب مصحف عشق(یس)

 

هرکس دلی دارد که در آن اندیشه عشق است،

برای گره گشایی از عالمی، به اذن جان دلها بگوید یا علی(علیه السلام)...

سلام قولا من رب رحیم ...

*****

آسمان دلم ؛ جای تو خالیست...

 

 
 


گفته بودم که شبی عشق به خاک می افتد...

  و از همان شب؛ سحری نیست دگر...

  
تولدت مبارک


 
 

بعضی از آدمها وقتی میروند...میدانی که بر میگردند.حداقل به بازگشتشان امید داری

اما بعضی ها وقتی می روند...دیگر هیچ گاه باز نمی گردند...حتی اگر خودشان بخواهند

آنگاه تو میمانی و حسرت فقط یکبار دیگر بودنشان و تمام عمرت بغض نبودنشان...


ختم سوره مبارکه قلب مصحف عشق...(یس)

 

۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۵۱
ریحانه خلج ...
از آن جمله هایی ام که انتهایش سه نقطه می خواهد ...
حالا هر طور می خواهی تفسیرم کن...

تفسیر کن که، مانده ام در نگاه تو...
در این نظر همیشه ی تو ...

که من فقط گاه و بیگاه چشمم می ماند پشت آن نگاه...
که حالا چرا با من بی دل، چنین دلبری می کنی ندانم...

رقص بیرقی سبز و نگاه تو...
و باز سکوتی که تمامی ندارد...

تا تو برسی و دستم نور شود از تو...
چونان خوشه ای خسته و  وارسته، از هر چه دل بستن، رهاشده ام در تو و دلتنگ توام...

خورشیدواره برایت خواهم سرود، از نور نگاهت...
کافیست نگاهت را برداری...

خاکستری از تکرار تاریکی و خاموشی ها می شود دلم...
این منم که بی تو، دنبال تو می گردم...

گرچه بیش از اندازه در دلی... که اگر بگویمت بیش...
پس، اندازه قائل شده ام ... که این بی نهایت دل را بیش گفتن خطاست...

و مرام دلانه گویی؛ کم گفتن که نه،حتی بیش گویی نیست...
و دگرباره می گویمت؛ بی اندازه...

که بدانی ...
بی اندازه ترین نگاهت را طالبم...

 

 

 

۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۰ ، ۰۱:۱۶
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما