ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی
زمین از دلبران خالیست یا من چشم و دل سیرم؟!
  که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم...
...
دلت را که آینه نگاهش کنی، همه را، او می نگری...و تو خود، اویی؛ و او همه تو ...
 دست دلت را بگشا و بگذار او تو را بسراید، تا همه، آنی شوی که او می خواهد ...
همه محبت و همه نور و همه عشق و همه شوق...
اگر او تو را ساخت، ساخته خواهی شد عظیم و محکم، که صنع او را خرابی نیست...
از خرابه ی دلت کوچ کن به سوی خراب آباد وجودت، که همه آبادانی جانت از اوست...
به هر دری که شوی، جز در رحمت بی کرانش بسته است...
بگذار دستان او تو را بکشاند به اوج افلاکش و حتی ژرفای خاکش...
که او هم محب است و هم محبوب ...

فَسَوْفَ یأْتِی اللَّـهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ...   54  مائده
آنها کسانى هستند که به خدا عشق می ورزند و جز به خشنودى او نمى اندیشند ،
 خداوند هم در مقابل،  آنها را دوست دارد ...

جالب اینجاست که، در پیشی گرفتن در محبت او شروع کننده است ...
یحبهم ابتداست و بعد یحبونه ...
عالم بر اساس محبت آفریده شد ...و این محبت اوست، که عالم آراست...
کافیست باز باشد چشمی که نظاره کند تو را ؛ و این همه حب و اشتیاقت را...
آن چشم را، برایم بگشا...

اللهم افتح علینا ابواب رحمتک...
خدایا درهای رحمتت را بر ما بگشا...

 http://www.askdin.com/attachment.php?attachmentid=3151&stc=1&d=1277739225

به کدام مذهب این به کدام ملت است این؟
که کشند عاشقی را، که توعاشقم چرایی؟...

 

 

 

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۰ ، ۰۳:۲۹
ریحانه خلج ...
هوای تو کرده بود دلم، با ما راه نیامدی ، بارانی شد...!





با توام، آرام جان...
صدای سکوت ما به آسمان تو ، رساترین نجوایی است که تو تنها شنوای آنی...
با تو می توان گفت، بغض های فروخفته در گلو را...
 آشیانه خواهم کرد در دستان تو ...
وقتی که سپهر لاجوردی ات؛ امن ترین ماواهاست...
بعد از باران نگاهت، رنگین کمانی خواهم شد؛ از آغاز مهربانیت تا انتهای ...
نه، باز هم خطا گفت دلم... یا بهتر است بگویم، قلم ساده نگارم...
چونان که ، مهر تو را انتهایی نیست...
دلم می گوید... وسعتش به بیکرانگی آسمان آبی توست...
همان قدر که چشمان را تاب دیدارش هست...
 و بسی؛ بیش از افق نگاهم...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۰ ، ۱۴:۲۹
ریحانه خلج ...
گرچه می گفت که زارت بکشم می دیدم... در نهانش نظری با من دلسوخته بود...

اشاره کن؛ تا به یکباره موجود شوم، دوباره از نو... بشوم آنی که تو می خواهی...
دستم را محکم بگیر مثل دست مهربون اون که دو دستی چسبیدی و رهایش نکردی...می دونی دو روزه انگشترش توی انگشتای منه...
به خودم میگم، خسته نشدی؟چرا اینقدر با این کلیدها بازی میکنی و سپیدی این صفحات مجازی را سیاه می کنی؟که چی بشه؟حرفات تموم نشده؟ اصلا تا کی میخواهی بنویسی ؟کی از این حرف های بی سر و ته تو سر درمیاره؟؟؟
حالا هی بچسب به این سیستم و کلیدهاشو مدام مرور کن تا نفست بگیره...کجای نوشتن، آنقدر دوست داشتنیه که تو رهاش نمی کنی؟ واسه خوردن حرف به حرف این صفحه، فرصت تا دلت بخواد داری!!!

حالا دوباره برمی گردم و به قلب براق و طلایی دورش نگاه می کنم بازم بغضم می ترکه... یاد نگاه مهربون و آرامش وجودش می افتم... اگر خودش بود...این نقش و نگارها برازنده ی دست های پاک و دل بزرگ خودش بود...شاید آنقدر دوستش نداشت که گذاشت و رفت... شاید منم دوست نداشت...شاید... بزار هیچی نگم ،هیچی...اگه بگم باز گونه هام خیس ...
 
قوانین علم را برهم زده ای نبودنت وزن دارد!
تهی...اما...سنگین!
 

وقتی قرار باشد من بی قرار تو باشم...
و تو تنها قرار زندگیم...
از هر چه قرار غیر تو باشد "خواهم گذشت...؟!"
+...
رفیق، چرا اصرار می کنی به تقسیم دردها...؟
من خودم دست به تفریق زده ام؛تا تو را با دنیای اندوه و بی حوصلگی ها آزار ندهم...

تو خوب می دانی تلختر از این دیگر دلم تاب ندارد... وقتی رنج تو؛ رنج و اندوه جانانت شود...
میخواهی ذره ذره ذوب شوی و او تو را نبیند...گرچه همیشه بزرگترین آرزویت نظری از او بود...

 گفتی اگر تو را غمی باشد او غمگین تر می شود، و شاید اشک بریزد بر این حال خرابت...
اما نگفتی وقتی همه ی وجودت را درد و زخم فرا گرفته باشد؛ دیگر خاطرات را، راهی به سوی فراموشی نیست...
بهانه ی بودنم؛ قرار دل و زندگیم...بارانم...چشمانم آنقدر بصیر نیست که این دشمنی آشکارا را بنگرد...
گرچه به وضوح می دانم که؛ تیرهای آذین شده، به زیبایی های پلید ابلیس کمین کرده اند و جدایی تو را از من نشانه گرفته اند...
اما گیریم؛ بر فرض محال تو را جدا کردند از من...
با عشقت که درون سینه نهفته ام و دلم که همه از آن توست چه می کند؟؟؟

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۰ ، ۰۱:۴۴
ریحانه خلج ...
عمر زاهد همه طی شد به تمنای بهشت ...
 
خود نداست که در ترک تمناست بهشت...
 



بهشتی که به بهانه می دهند، دل را نمی کشاند به سوی خویش...
اصلا فکر کن، تمنای بهشتی نیست مرا...
 میخواهد بهشت تو هر جایی باشد که ساخته ای...
سبز باشد از سدره المنتهی و هزاران هزار؛ شاخه طوبی...
لبریز باشد از امواج دریاها...
پر باشد از تمامی زیبایی ها ...
 وقتی به آن راه ندارم، پس در دلم جایی برایش نیست...
اصلا بهشتت را هم طلب نمی کنم...

اگر تــــــــو در جدایی ام از بهشت با من هستی...

رهایی از بهشت،

 همه آرزوی من است...

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۰ ، ۰۴:۱۳
ریحانه خلج ...
 الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

 کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامى دارند...
﴿۲۹﴾ رعد

چرا به این زخم ها فرصت التیام نمی دهد زندگی؟ وقتی که میرم تو خودم شاید... پاییز سال بعد برگردم ...

و این یعنی تکراری بیهوده؛ که از آن بیزارم... میشمارم زخم ها را و می خوانم التیام...

تا شاید درد نکشد این زخمهایی که می سوزاند و درد می آفریند برای عشقم...

می خواهم اوج بگیرم برای قرب تو، اما تو هماره غریبی و من عجیب این روزهای مکرر؛ غرق خویشم...

 نه توان فراموشی است مرا، و نه تاب خاموشی...


که اگر تو را به اندوه ننگارد نفس خسته ام؛ تو را در هر دم و بازدمش، می طلبد به دل نگاری های...

بهار من، همه ی دلم... جان تمام تمناهایم؛

در مزرعه سختی دوران و تلخی های مدام ایام؛ جز آنچه در دست تقدیرم کاشته اند، حاصلی می خواهم همه عشق...

بذری میخواهم که مرا ببارد بر تربتی شگفت، تا تمامی ذرات وجودم همه محو تـــــو شود...

تا اکسیری جاودانه شوم در این خاک زر خیزی که می تواند انقلابی به پا کند از وجودم برای احیای یاد تــــو...

وجود ناآرام مرا دریاب که...


هرگز بی تـــو نیستم،

 تا تـــو ...

همه ی؛ هستی...

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۱
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما