ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا؟     دوبرابر شدن غصه تنهایی نیست؟!

 

 

تنهایی و این نوایی که همیشه زندگی را آرامش می بخشید و نگاه خسته؛ با آن دمساز بود ...

خاطراتی که، همه پر بود از نسیم تنهایی ها ...

و دغدغه ای که ناشناخته ترین بود برای وجودم ،وقتی انسی بود با دل ، و دل آرامی بود مرا...

آرام دل تنهایی ها، وقتی که بودی ، هیچ حرفی نبود از نماندن و نبودن ها ...

اما حالا که آرام دلم رفته ، هم تنهایی ها بی عطر است و هم دل سنگین...

حجم دل، روزگاری به وسعت آسمان بود و رنگش، رنگ خورشید این بی کرانه...

اما حالا دلـــــ کوچکتر از همیشه و تنگتر از ذره ایست که، مرا برای نگاهی سمت تو بکشاند...

و دیگر رنگین کمان روشن آسمانم را پس از باران، طلوع رنگینی نیست...

طلایی خورشید همه از نگاه تو بود، این درخشندگی ها؛ حالا تار است و تیره...

به تیرگی شبی بی سحرگاه... شبی سخت دیجور و دلی رنجور...

آینه را بردار ... نگاه کن همه چیز دو برابر شد...

همه چیز؛ اما نبودن تو هزار برابر اندوه آفرین بود...

و آینه را تاب نیست که تنهایی را دو تا کند...

چون همیشه تنها، تنهاست؛ حتی در آینه ها...

تنهایی اگر دو تا می شد که تنها نمی ماند...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۰ ، ۰۳:۲۶
ریحانه خلج ...

 امام صادق (ع): دلیل الحب ایثارالمحبوب علی من سواه...

دلیل عشق برتری دادن معشوق بر هر چه غیر اوست،میباشد...

 

دلیل عشق را باید جستجو کرد در خاطرات...

و خود عشق را، که تویی... هر دم فریاد می کنم، همراه تمام سکوت لحظه هایم...

باید از "همه" دل کند بسوی خدا.. تا خدا "همه" را به تو بدهد!

... ولی دیگر آن روز تو "هیچ" را نمی خواهی!

هیـــچ را انتخاب می کنم با تــــــــو...

هیچــــــــــــ

 

 

همرهم بیهوده می گردی به دنبال بهشت
 آرزوی مرده ای در سینه ات پر میزند...

 

 آنجا که نگاهم به سوی تو مایل شد؛ بهشت نبود،

همین زمینی بود که دستانم را با عطر بهشتی تو آشنا کرد...

اینک در آستانه تبلور یادت خوشه خوشه، نگاهم را فرستاده ام برای رسیدن به تو...

 

کاش نسیم می وزید بیش از همیشه، تا پیام مرا که بدست قاصدک سپرده ام به تو برساند...

 

و بگوید هنوز هم منتظرم تا باران ببارد...

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۰ ، ۱۶:۴۴
ریحانه خلج ...
یک مشت حرف چسبیده باشد بیخ گلویت و سکوت کنی ...

 یا خفه می شوی و یا باز هم باید در خویش، بغض کنی...

 بغضی که اجازه شکستن هم ندارد...

نفسم عجیب گرفته؛کاش می شد برای حرف زدن راهی یافت...

اینجا هم سکونت نگاری می کنم...

از بس گفته اند حرف نزن...

حرف...


 

 

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۰ ، ۰۱:۴۶
ریحانه خلج ...
تا تــــو هستی و غزل هست دلم تنها نیست...
محرمی چون تـــــو هنوزم به چنین دنیا نیست...


http://s1.picofile.com/file/6185958748/12521503228unxf1u.jpg

دور از تـــو نمی توانم به خویش تکیه کرد...

واژه هایم به تمنا می افتند...

در می یابم:

لحظه ی نوشتن،همین لحظه است...

همین لحظه که؛ بین ما فاصله ای افتاده، به اندازه ی زخم اندوه...

و جایی که تـــو نباشی، من نیست_ می شوم...

زوال من از نبودن توست... پس باش...

که تو هستی و، من در نبودن خویش دست و پا می زنم...

فاصله ها را بردار... تا به تــو برسم...

گرچه حالا تو را؛ هر کس به تعبیر خویش، کسی می خواند...

 جز تـــــــو...

اما من تـــو را می خوانم...

فقط تو؛ آنی هستی، که باید باشی ...

هرگز کسی مثل تــو نیست ...

 هیچکس...

که تـــــو یکتایی؛ و تـــو را همتایی نیست...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۰ ، ۰۴:۰۱
ریحانه خلج ...
از شب زیارتی تا حالا موندم حرفم را بزنم یا نه... گفتم این روز زیارتی خاص تو هم باشه برای خواص، من ننویسم... که صبر آن است که دم نزنی... تموم شد ننوشتم اما نشد ... هی از سحرش تا شب از تو گفتن ... یک ماهه به دل خراب ما که نگاه نمی کنن هر شبکه این رسانه را میزنم حرفی از شماست... نقاره خونه صحن رضوی ... ضریح و گنبد طلا، در و دیوار پنجره فولادت...سکوت... میگم میرسی پشت اون مشبکاش... اونجا حرفات را بزن ... پیام میده حرم... دلم میریزه، داشتم بیرق سبزت را میدیدم که...یادم نمیره اونجا بودم یه سالی شب زیارتی سیاهش کردن و سحر فرداش باز سبز شد...تماس میگیره بیادتم...همه یکی یکی میان پیشت و من...یکی دیگه شمارتو تو نظرات برام ارسال میکنه... گوشی را برمیدارم تا بهت ... دلم نمیخواد، خوب میدونی چرا... اینجوری نمی خوام... گفتم راهم نمیدی؛ نشونه فرستادی که کوتاه بیا... گفتم دعام نمیکنه که دعوتم نمی کنی... باز هم... از بین الحرمین بقیع هنوز برات نگفتم که ... قرارمون نبود... بین الحرمین های کربلا که می آمدم ازت اذنش را می گرفتم و بر می گشتم و... شاید میخوایی... اذن... لال بشم بهتره...حرف دله نمیشه نزد ... هر وبی را باز کردم برات دلبری کرده بود... و من... خوب از اولش هم گفتم که از خواص نبودم که روز زیارتی خاص برات بگم؛گرچه صد بار از صبح تو دلم برات گفتم و همونجا نوشتم... فقط... رها کنم...
بماند بین من و تــــــــــــو...

http://www.razavi.ir/html/images/Mataleb/G153.jpg

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد
جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد

شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را
برای گریه اش اینک به فکر شانه بیفتد

درست مثل جوانی شرور و هرزه و سرکش
که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد

شبیه متهمی که به دست خویش بمیرد
و یا به پای خودش دست تازیانه بیفتد

منم مشبّه تشبیه های فوق، وَ ای کاش
که از سرم هوس گفتن ترانه بیفتد

نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهت
دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد

همیشه وقت زیارت، شبیه پهنه ی دریا
تمام صورت من در پی کرانه بیفتد

شبیه رشته ی تسبیح پاره، دانه ی اشکم
به هر بهانه بریزد به هر بهانه بیفتد

ولیِ عهد دلم نه، تو شاه کشور قلبی
که با تو قصه ی جمشید، در فسانه بیفتد

خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو
بیا که آتش صیّاد، از زبانه بیفتد

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد
اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد...

 

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۰ ، ۰۴:۵۶
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما