إِنَّ الَّذِینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِیقِ ... ١٠ البروج
آنانیکه مومنان و مومنات را تعذیب و شکنجه میکنند و از اعمال خشن خویش توبه نمى کنند، پس براى آنان عذاب جهنم و عذاب سوزاننده مهیا شده است...
اگر کسی سخن از خدا و پیامبران و راه حق بگوید با او همان خواهند کرد که نمرودیان با ابراهیم علیهالسلام کردند…و مگر با ما اینچنین نکردند؟و مگربا مسلمانان سراسر جهان اینچنین نمیکنند؟ مگر از شهدای ما نیز گذشتند؟…اما آن آتش بر ما گلستان شد …
و از این بیش باز هم خواهند دید و خواهیم دید که چگونه سخن ما که آوای اصیل فطرت الهی انسان است قلبها را و فردای جهان را تسخیر خواهد کرد و عَلم عدالت را بر فراز این ظلمآباد برخواهد افراشت ...
(سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی)
و امروز سکوتی دلخراش دنیا را فرا گرفته...و گوش های عالمیان را کر است در هجوم سکوتی مرگبار...و سکوتی تلخ تر از شوکران، تاوان تلخ این سکوت بشر را چه کسی خواهد داد؟و باز هم تاریخ انسان کشی تکرار می شود ...این بار خنجری از آستن کاروان ظالمان به در آمده تا باز به رسم عصر جاهلیت به خون و آتش فتحی را به نام خویش رقم زند... و هنوز دنیا در این تیره گونی عطش کویر و در دل آتش و خون در انتظار دمیدن صبح و پایان انتظار است... صبحی که با طلوع خورشید عالم آرای آن نویدی از باران بهاران لطافت روح بخش خود را ارزانی بشر کند... و وقتی باران نگاه تـــــــو ببارد آتش هر آنچه ظلمت است به خاموشی می گراید... دیگر دلمان تاب هوای ابری دنیای پر از آتش را ندارد... ببار ای حقیقت محض رویش و ای تجلی باور انسان... ببار که ظلمت فرصت آتش زدن جانها را در هجرانت یافت و جان ها در آتش فراقت گداخت...
سکوت تکرار اندوه بی کرانه هاست که تاریخ تمامش را به خاطر سپرده است...سکوت و شکستن پهلوی عشق...سکوت و امیری در بند...سکوت و سری بر نی ... و دستی قلم شده و طفلی ... آه که سکوت و اسارت، خون به دل حضرت باران کرد...و سکوت حجم نا گفته های زمین است در گذر زمان... و این بار تکرار تلخ سکوتی سرشار از درد برای تکرار تاریخی غریب... می دانی سالهاست سکوت هم در انتظار توست منتقم خون های سرخ... بیا و سکوت را بشکن...