ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۳۷ مطلب با موضوع «دل نگاره» ثبت شده است

 الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ

 کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده‏ اند خوشا به حالشان و خوش سرانجامى دارند...
﴿۲۹﴾ رعد

چرا به این زخم ها فرصت التیام نمی دهد زندگی؟ وقتی که میرم تو خودم شاید... پاییز سال بعد برگردم ...

و این یعنی تکراری بیهوده؛ که از آن بیزارم... میشمارم زخم ها را و می خوانم التیام...

تا شاید درد نکشد این زخمهایی که می سوزاند و درد می آفریند برای عشقم...

می خواهم اوج بگیرم برای قرب تو، اما تو هماره غریبی و من عجیب این روزهای مکرر؛ غرق خویشم...

 نه توان فراموشی است مرا، و نه تاب خاموشی...


که اگر تو را به اندوه ننگارد نفس خسته ام؛ تو را در هر دم و بازدمش، می طلبد به دل نگاری های...

بهار من، همه ی دلم... جان تمام تمناهایم؛

در مزرعه سختی دوران و تلخی های مدام ایام؛ جز آنچه در دست تقدیرم کاشته اند، حاصلی می خواهم همه عشق...

بذری میخواهم که مرا ببارد بر تربتی شگفت، تا تمامی ذرات وجودم همه محو تـــــو شود...

تا اکسیری جاودانه شوم در این خاک زر خیزی که می تواند انقلابی به پا کند از وجودم برای احیای یاد تــــو...

وجود ناآرام مرا دریاب که...


هرگز بی تـــو نیستم،

 تا تـــو ...

همه ی؛ هستی...

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۱
ریحانه خلج ...
حضرت علی علیه السلام درباره نگهداری چشم فرمود :

«لَیْسَ فِی الْبَدَنِ‌ شَیءٌ اَقَلَّ شٌکراً مِنَ الْعَیْنِ فَلا تُعطوها سٌؤلَها فَتَشْغَلکُم عَنْ ذِکْرِ اللهِ‌ عَزَّ وَجَل»...
چیزی در بدن کم سپاس تر از چشم نیست، خواسته اش را ندهید که شما را از یاد خدا باز می دارد... 

چشم... این ناسپاس عاشق...و نگاهش را؛ که خود کلام روشن نافذ است را چگونه به باور برسانم؟
گاه، اشکی زلال از تو حاصل است و گاه شرارتی خونبار...
گاه می خوانمت به نعمتی که اگر نبودی...
نمی دانم...تو بگو، چشمها را باید شست یا کشت؟
وقتی که لایق نیست این چشم به دیدار...
چشم را باید کشت...باید از رنج؛ رهایش کرد...
تا نگاه تو را دارم... شستن چشمها چندان خوب نیست... می گشایمش به سوی نگاه آبی تو...
گفته اند:
چشم دل بگشای تا که جان بینی، آنچه نادیدنی است آن بینی...
مگر نمی دانند که... چشمهایم، زبان دل تنگیست که از تو می گوید...
از چشمهایت، می توانم بخوانم که اقیانوس درونت کجا آرام می گیرد...
دل آرامی کجاست؟؟؟
از چشمهایش خواندم که ماوایش؛ جایی جز بهشت نبود...
از چشم به دنیای دلت راه یافتم...
دلت را خوب بگرد؛ ببین چشمهایم را آنجا، جا نگذاشته ام؟
که هر شب سراغ تو را از دلم می گیرد و اشک هم همراهش می شود،
 بی من بی دل؟
هرچه دل می اندیشد، چشمانم می نگرند و عقل باور میکند...
چشمهایم دیدند رفتی، اما چرا عقل هنوز باور نمی کند این رفتن تلخت را...
چرا هنوز نبودن تو، سنگین است و حجیم؛ در سینه و دل تنگم؟
آنقدر سنگین که تاب مستوریش نیست...
شکوه به پیش که برم؟ازهر چه به دل نشست و نماند...
گفتند شکایت را به تو آورم...نکند چشمهایت مرا نخواهد...
وقتی از چشم تو بیافتم دلم می لرزد... فقط بدان که؛دلم به نگاه چشم های تو خوش است...
اینک؛از پنجره خسته دلم، به سوی تو رو می کنم... که تنها همین کافیست، که تو مرا می بینی...

 

چشمهایم که در چشمهای تو بیافتد...

دوباره زنده می شوم از نگاه تو...

 

۲۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۰ ، ۰۳:۱۴
ریحانه خلج ...
من کار خود را به خدا واگذار می کنم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست...
غافر44

نوشته بود بر گوشه ای از شهر شلوغ ذهنم، و شیشه ای غبار گرفته در دنیای بیرونی زندگیم که...

 

تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...

 

درد ما جز به ظهور تو مدوا نشود...

 

بعد هم به عصر نرسیده نگاری گفت: تمام کارهایم گره خورده...

 

چشم گشودم و دیدم

جهان ما پر از گره هایی شده که گاهی با دستان ناتوان اما در نهایت سختی و استحکام می زنیم...

 

و کارهامان همه گره در گره است...

 

برای گشودن هزاران گره ...توفیق خواندن آیاتی از مصحف دلها همیشه برایم گره گشا بوده...

 

همان قلب مصحف عشق(یس)

 

هرکس دلی دارد که در آن اندیشه عشق است،

برای گره گشایی از عالمی، به اذن جان دلها بگوید یا علی(علیه السلام)...

سلام قولا من رب رحیم ...

*****

آسمان دلم ؛ جای تو خالیست...

 

 
 


گفته بودم که شبی عشق به خاک می افتد...

  و از همان شب؛ سحری نیست دگر...

  
تولدت مبارک


 
 

بعضی از آدمها وقتی میروند...میدانی که بر میگردند.حداقل به بازگشتشان امید داری

اما بعضی ها وقتی می روند...دیگر هیچ گاه باز نمی گردند...حتی اگر خودشان بخواهند

آنگاه تو میمانی و حسرت فقط یکبار دیگر بودنشان و تمام عمرت بغض نبودنشان...


ختم سوره مبارکه قلب مصحف عشق...(یس)

 

۳۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۰ ، ۰۰:۵۱
ریحانه خلج ...
باز نشد!!!داشتم می رفتم یک شبی سر بگذارم آرام و سر شبی!!! ساعت یک بامداد!!! از بوف بودن ذاتی خارج شوم بخوابم... نشد که نشد ... باز آمدیم قلم کلیدها و کلید واژه ها را دست بگیریم که چه از آب در آید خدا عالم است...
یاد استادم بخیر میگفت: کاری می کنند که از صداقتت پشیمان شوی... مانده بودم که چرا و چطور میشود...
رها کنم... به نظر شما رنگ صداقت چه رنگیست؟؟؟
چرا رنگها به هستی ما جلو می دهند؟با عبور نور از سفیدی ها و بی رنگی ها، فقط طیف رنگ هایی به زندگی جلا میدهند و ماندگارند که دل واقعی خویش را به دست بگیرند و زلال و شفاف، هر آنچه نا گفتنی است را بی هیچ ریا و حقه، بیان کنند...مرز بی رنگی کجاست؟دوست داشتن و عشق،ابتذال،فریب،حیله و نیرنگ...و...و...و... هر کدام چه رنگی دارد؟؟؟

 
http://www.toopfun.com/wp-content/uploads/2011/08/234122_NWFsXTGt.jpg
 
دلم خیلی می گیرد وقتی گاهی همه ی خوبی هارنگ می بازند؛ یک دلی و یک رنگی بی معنا می شود، آنهم بخاطر بی اعتمادی و کم توجهی و بعضا بی معرفتی برخی از ما، همین آدم های خوب صاف و ساده ی روزگارمان... دیگر چه توقعی می توان داشت از آدمهایی که به هیچ چیز، نمی اندیشند و جز رنگ کردن دیگرن و جا زدن گنجشک به جای قناری و مرغ عشق و طوطی و قمری...کار دیگری ندارند!!! واقعا چه توقع بی جایست که من دارم!!! یادش بخیر استاد پیری داشتم در نقاشی، همیشه این شعر را زمزمه می کرد و می گفت یادتان باشد و بدانید گرچه با رنگ ها سر و کار دارید اما...
 
تا توانی با خلایق یک دل و یک رنگ باش
 
 
قالی از صد رنگی زیر پا افتاده است...
حالا دائم فکر می کنم رنگی بودن و رنگی شدن خیلی هم بدک نیست اگر دیگران را رنگ نکنیم،!!! یا همرنگ جماعت نشویم!!! آنهم در جهت منافع خویش!!! رنگ چه چیز بگیریم؛ که ماندگار شود از این هزار رنگ زمین؟ ما همواره رنگ بدی ها را سیاه می پندارم... و اما درون ما که گاه سیاهی هایش را همه می بینند با اینکه می اندیشیم از نظرها نهان و درخفاست، و چه بسا گاهی هزار رنگش را سپید می بینیم، چون خود غافل و نابینا شده ایم  بر اعمال  دل خویش...و اما...
امان از این درونمان که گاه به صاحبش هم دروغ می گوید و به آسانی فریبش می دهد...
و باز می گردم به رنگ ... آنهم رنگی که خالق برای ماندگاری دل و کار و درون و برونمان در مصحف عشقم به آن اشاره کرده... که با این رنگ کوتاه کنم که حرف بس است...
 
صبغه الله و من احسن من الله صبغه و نحن له عبدون:
هیچ رنگی زیباتر از رنگ خدا نیست و ما فقط بر او عبادت کننده ایم(بقره-138)


کاش رنگ تو بگیرد تمام وجودم؛ و  از رنگ تو هست شوم...
 

 

۲۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۰ ، ۰۳:۰۶
ریحانه خلج ...
پادشاه فصلها پاییز...

http://smto.ir/wp-content/uploads/2009/09/websaz-autumn.jpg


همیشه با اینکه در  بهار آمده ام، عاشق سکوت مبهم پاییز بوده ام...
 عاشق باران های گاه و بی گاهش و ابری مدام آسمانش، که دلم را به بارانی شدن دلخوش می کند...
عاشق فصل برگریز هستم، با دنیایی از ناگفته های رنگارنگ و سطوری که هر بار نگاشتم،
 از برای دلداری بود و شاید دلبری که...

 دل از ما برد و روی از ما نهان کرد...
خدا را با که این بازی توان کرد...


قبول حرف دلم را قشنگ نمی زنم؛ اما فقط بدان حرف دل را نزنی گنجشک دل، در سینه می میرد...
و شاید هم...
هر صبح قصه ی عشق هم  تکراریست
و صبح؛ همان ماجرای ساده ایست که با دمیدن نور می آید ...
  و گنجشکها بی خودی شلوغش می کنند...
از حرف های دل من تا نگاه تو ادراک دیده هایی نگران فاصله هست...
 و بیش آن واژه ای نیست برای گفتنش...
باید یک ساعت بنشینم و تفسیر کنم همین جمله ام را تا بدانی اینگونه نوشتمش که دلم گفت؛بنگار...
بخواهم ساده تر بنویسم خیلی بیش از این ها سخن پر پرواز می گیرد...
 و به اوج رفتن کلام، کار دل را مشکل می کند...
آن هم ،برای چون منی که بی بال و پرم، دشوار می شود حرفی بزنم که دل نگوید...
چه حرف سبز بهار و آبی باران باشد... چه حرف سرخی و الوان پاییز دل...
حرفی بزن ...دلم، تو بگو چرا اینقدر فلسفه می نگاری؟
 یادم نرفته که برایم گفتی، این تکه از من می شود همه او ...
 و این قطعه اش هم، تویی که همیشه در من مستتر هستی...
 با این تفسیر؛ چقدر حرف در همین چند خط داری که نزده ای...

  هر جا که دل برود من نمی توانم نروم در پی اش...
اما تو ...
نمی دانی که پنهان شده ای در دل و...
 از دلم بی خبری...
 تمام دلم دارد حرف می شود  وقتی که نیستی...
 
تمام دلم تویی...
 
http://up.p30parsi.com/out.php/i31398_1.jpg

...ساده ترین واژه می شود همین...

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مهر ۹۰ ، ۰۹:۱۸
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما