ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تو» ثبت شده است

هر شام که از فراقش می گذرد...

نگاه تو، تنها ستاره ی دوریست که به شب های تارم لبخند میزند...

و من با ستاره ی امید و یقین به تــــــو؛ بی هیچ شک و بیمی؛

هر روز،به سوی طلوع نورت،1 چشم های خیسم را میدوزم،

و می دانم خوانده ای، تا دوباره احیایم کنی...

می دانی، وقتی هر صبح...

تنِ غفلت زده از خواب2 روزگار را، از رختخواب اندوه های دنیا بیرون میکشم

و به سینه ی سجاده ی مهرت می سپارم، ایمان دارم به نگاهت؟ای همه بود و نبود،

میدانی هنوز از آن روز الست که جام مِی عشقت را بلی3 دادم منتظرم...

منتظر و مشتاق نگاه تو؛

تا از ورای آسمانِ غمگین دلم،

هر سپیده به بزم آرامش4بخوانیم ...

و من هر صبح، یک مشت نور مهمانت شوم،

تا روزی کـه بر سر وعده گـــاهِ عشقی جـاودانه،

و در آن صبح موعود5 ،دوباره از نو؛ در آغوشت زنده شوم...

 

سجده...

 

1. اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ...خدا نور آسمانها و زمین است... سوره نور/35

2. الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیها الموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون... خداوند نفوس را در حین موت، و آن که نمرده است، در حین خواب، به تمام و کمال دریافت می کند، پس آن کس را که مقرر شده است بمیرد نگه می دارد و دیگری را تا مدت معینی باز می فرستد. سوره زمر/42

3. أَلَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَى... آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا ...سوره  اعراف/172

4. أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ...آگاه باشید که دلها به یاد خدا آرامش می یابد...سوره رعد/28

5. مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ... وعده آنها صبحگاه است آیا صبح نزدیک نیست ...سوره هود/81

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۲ ، ۰۶:۲۲
ریحانه خلج ...

 این روایت تلخ را، از وقتی فهمیده ام که،

لیلی قصه ی جنون تنهایی ات شده ام...

فهمیده ام شب ها و خلوتم با تنهایی...

بی تـــــو...

یک رازِ بلند، از بی نهایتِ اندوه است...

و هر سحر که من و تنهایی هایم، تـــو را می خوانیم به شیدایی...

دیگر، ما را ترس از انبوه غم و وَهم گریز از خویش نیست...

من و تنهایی، سالهاست با هم زیستنی جاودانه داریم...

و اینک،

هر سحر در حضور تو...

عشق را ترجمه می کنیم...

 

۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۰۴:۰۶
ریحانه خلج ...

با سپیدی کاغذِ دلـــــــــم،

عشق بازی جانانه ای خواهم کرد...
اگــــــر...

در جان کلماتی که از قلمم می تراود،

فقط چند قطره، از جوهر عشقت را بریزی...

 

 

۱۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۰۲
ریحانه خلج ...

آدمها هر کدامشان یک کتابند... کتاب های قطوری پر از نوشته های تلخ و شیرینِ یک عمر زندگی... کتاب هایی که تا نخوانی، باور نمی کنی برخی هایشان چقدر قشنگند و ماندگار... و بعضی هایشان لبریزند از کلمه و حرف های نزده ی ناب... و گاهی هم اندکی در میانشان پیدا می شود از آن کتاب هایی که؛کم حرفند و کوتاه نوشته،و اما باز هم زیبا...

این روزها که در سکوت افکار خویش، غرق شده ام و مدام و بی هدف، مسیرم را با قدم زدن های طولانی، وتجربه بیخیالی طی می کنم، می بینم حس بدی نیست کمی هم بی تفاوت بودن به همه چیز و ...، در اوج این بی تفاوتی ها گاهی فرو میروم در دلِ یک نوشته ی بلند و بی انتها؛ بعد تا آخرش می روم و باز می گردم و دوباره از نو، کتابی دیگر به دست می گیرم و آرام ورق میزنم، تمام ورق های صاف و تا نخورده ای که شاید تا بحال هیچ کس نخوانده... در میان کتاب های اطراف ما و همان آدم های کاغذی ذهنم، هر روزی که پرسه می زنم خوب می نگرم و چیزی که مرا می کشاند به سمت خواندن تک تک آن ها؛ حرف های نگفته پارورقی هایشان است...

انگار این حرف های همیشه ی همه ی آدم هاست، حس میکنم از هرگروهی که باشند بدون پا ورقی معنا نمی گیرند...

این نوشته های کوچک و خیلی ساده ی بعضی کتابها، گاهی دل آدم را وسوسه می کند تا برای زمینه ی کتاب زندگی دلش پاورقی بنویسد، ار آن پاورقی هایی که انگیزه می شود برای پروازهای رویایی، با معیارهایی از جنس زمین، اما با وسعت آسمان...

در خطوط غریب پایین هر کتاب، این پاورقی های کوتاه و بلند است که رازگونه آدمی را هوایی می کند تا، برخی جملات را پر رنگتر بنگرد، و آنها را چندین مرتبه بخواند... فکر می کنم این اشتیاق و حکایت غریب و شاید دلنشینِ عشق هر پاورقی، نکته ی لطیف نگاه خدا به کتاب زندگی تمام انسان هاست... این پاورقی های بعضا به ظاهر شاید تک خطی باشند اما، حجمی عجیب و عمقی بی نهایت دارند. و گویی بار تمام صفحات تنهایی آدم ها را بدون هیچ منتی به دوش می کشند...

این روزها فهمیده ام که تنها طراوت خوشایند یک آدم، از عطر همان پاورقی است که، به نام عشق در کتابش همیشه ماندگار و جاودان باقی مانده... خدایا پاورقیِ عاشقانه ای برایم رقم بزن...

 

کتاب عشق

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۴۶
ریحانه خلج ...

گاهی وقت ها، شبی سخت می گذرد و انگار به سحر نمی رسد...

و شاید امشب، از آن شب هاست...

از آن شب هایی که بی تو در عمق ظلمت ها، تمام فرشتگان زانوی غم در آغوش گرفته اند...

و دل ناکام ما هم، بی تو در جستجوی گام های عشقت،

شام غریبانی دگرباره را در کویر داغ و تفتیده جهنم دنیا، طی می کند...

و گویی بی تو تا ابد، سحری در پی این شام های غربت ما نیست...

راستش را بخواهی، آتش شعله ورِ دلتنگی هایِ دل بی قرارِ من هم، امشب سخت زبانه کشیده...

و من در دل تار امشب، بی چراغ؛ آمده ام...

آمده ام، تا در کنار تمام آنهایی که چشم انتظار تو،

غریبانه تقدیری سرشار از بیداریِ قدر را طلب می کنند،

بنشینم و با تمام بار سنگین گناهی که بر دوش میکشم سر به زیر انداخته و اعتراف کنم،

به تلخی روزگار نبودنت ...

و بلند بلند، بغض بی تویی ها را گریه کنم...

تا شاید، تــــــــــــو نگاهم کنی...

امشب هم سخت محتاجم به مُهرِ مِهر نگاه تــــــــو ...

اصلا بگذار امشب فاش از این احتیاج غریب بگویم، نه مُهری می خواهم و نه مِهر نگاهی...

فقط تو را، خودِ تو را می خواهم ای عشق...

سال هاست که بی تو، شب ها سحر نمی شود...

نمی آیی؟؟؟

 

۲۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۲ ، ۰۵:۱۳
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما