ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۵۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تو» ثبت شده است

برون شو ای غم از سینه...
که آن دلدار می آید...



تا تو را دارم،
اندوهی نیست...
اندوه، نبودن تــــــو نیست...
که تـــو هستی...
اندوه، ندیدن چشم های من است_ بودن تو را...
 
 

غم نوشت آخر...خدایا ببخش بی صبری این روزهایم را...می بندم چشم هایم را تا باز می کنم خدا کند رفته باشی ای سال تلخ... باران بر بهارتان جاری باد .... تا باران ببارد...یا علی

 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۰۳:۴۸
ریحانه خلج ...
باور کن...
چشمهایم راست می گویند...
در انتظار بهاری که بی تـــــو  میرسد از راه، نیستم...
چشم می بندم و می گشایم...
زلالی _ فرو می ریزد این روزها!
فقط بی تــــــــو بودن ها...

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۰ ، ۱۷:۳۹
ریحانه خلج ...

در خانه ما بی تو ز شادی خبری نیست
جز غم به دلم برگ  و نوای دگری نیست...

 

 

رسما اعتراف می کنم کم آورده ام! چرا تمام نمی شود این سال سیاه؟ اعتراف تلختری هم دارم!بدان که سر به زیر و شرمنده اعتراف می کنم به ضعف ایمانم... به اینکه گاهی نمی توان بار اندوه نبودنش را تنها به دوش کشید به اینکه امسال سخت بود و تلخ... به اینکه هنوز باورم نمی شود نیست... به اینکه... اعتراف می کنم به شب های سیاه و چشمهای بی خواب... به پایان شادی و آغاز اندوه دنیا... به اینکه چقدر حقیرم...

بلا تشبیه؛ مرا قیاسی نیست با خورشید بر نی و خواهر صبورش... اما امان از دلشان_ وقتی یاس کبود میان در و دیوار کلبرگ هایش ارغوانی شد و کبوترانه و مظلومانه بالش شکست... وقتی دستان کوچکشان در دستان مادر بود و چشمان آسمانی شان شاهد پرواز جانان... وقتی گرمای عشق دیگر نبود و سرمای تنهایی، تازیانه شد بر وجود مبارکشان... غم مستولی بر دل مولا را چه کسی می فهمد... اصلا مگر کسی فاطمه سلام ا... را فهمید که علی علیه السلام را درک کند؟ فاطمیه می رسد و من که ذره ام یا الله... اما امان از دلت ارباب وقتی صدا زدی _ مــــــــــادر _ و جوابی نیامد...

+دلت خون و دلت خون و دلــــــ خون...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۰ ، ۰۳:۳۴
ریحانه خلج ...
http://alavian1.persiangig.com/image/2.jpg
 
زمین و زمان می دود تا بهار...
و
حس می کنم این روزها هیچ کسی نمی‌داند در دلم چه می‌گذرد جز تو...

گفتی: "ان الله یحول بین المرء و قلبه" خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

اما قلبی سیاه و دلی تنگ آورده ام، امروزی که گذشت باز هم تو نیامدی... امسال هم باز باید عید غریبی داشته باشیم و بی تو و محال است فراموشیِ این سال بی تــــــو و درد افزونتر بی او... باز هم چشم به راه _ این بار تلخ تر از همیشه و بی همراه...او آن دنیا و من این جا تنها...باز هم چشم به راه؟
چقدر سال هایمان اندوه است هر سال... و چه دلخوشیم ما که هر عید تصنعی، چاشنی تبریک های یخ زدمان در این همه اندوه، میگوییم: صد سال به این سالها!
این هم شد حرف حساب؟ که چه بشود؟ صد سال دیگر اندوه طلب می کنیم از برای هم؟
 میخواهم این سالهای بی تویی برود و هرگز برنگردد... دلم شدید گرفته از نیامدنت و  از نبودنش...

تلخ نوشت:دلم تنگتر و سیاهتر از همیشه...فانوس نگاهت را بر چشمانم بیاویز....میدانی دست خودم که نیست...بلورهای سنگین عطش دارند برای فنا شدن و طاقت ماندن در محبس چشمم را ندارند...بی اختیار فرو می ریزند برای تر کردن مژگان...بغض هم نمی کنم این روزها همه اشک است حال دل خرابم...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۰ ، ۰۲:۰۱
ریحانه خلج ...



حس می کنم...
کتاب زندگی ام این روزها کُند ورق می خورد_ که به تـــو نمی رسم...
سکوتــــــــــــ ِ صدای هر ورق طولانیست ...
_ فاصله _
و بعد، تنها یک ورق...
زجر آور است، این نرسیدن هایم...
خط بزن مرا، در میان فاصله ها...
 تا به تــــو برسم...

 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۹۰ ، ۰۲:۳۱
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما