بگیر از من جهانم را ، ولی بانو حرم رانه...تمــام ِ جاده ها آری ، خیابان ِ اِرم را نه ...
کریمه ! کلبه ی امید ِ من روشن به لطف ِ توست...بکش هر روشنایی را ولی لطف و کرم را نه ...
راست میگفت که خادم آن نیست که پَر بگیرد دستش...
خادم آن است که دلش با دلِ زائر تو، پـــَـــر بگیرد بانو...
دلی نمانده که لایق باشد ... اما همین بی دلی ها را...
تـو به نگاهی پـــَـــر بدهی می رسم به اوج آسمانت...