ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۲۳۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

طلب رزق نکردیم ز دربار کسی...

نان هر سفره حرام است، مگر نان کــــــــــــریم

 

فرمودی کریم آن است که نخواسته کرامت می کند...

و ما تا مرز تمام خواسته ها می رویم گرچه پر از دنیاست...

امــــــــــا...

آن دوردست های دلمان، به اندازه ی اندکی شاید مهر خالص شما را می طلبیم...

کرامت میکنی آقا؟ که اندک ما بسیار شماست...

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۱۰
ریحانه خلج ...

 

 

امشب فقط دلم برای مَُحرم و حرمت تنگ است...

و فتح خونی که سید مرتضی در ده فصل عاشقانه برایت نگاشت...

روای نیستم اما حکایت عاشورای امشبم دو بار پر گشود تا بگوید اهل درد نیستم...

روایت خون تو تازه ترین روایت عالم است بر هرکجا سر می کشد این دل خسته سخن از توست ...

اگر اذن داده بودی شاید می شد حرف هایی از جنس ح س ی ن...

نشد...امشب که نشد که بشود...

شاید به شکرانه ای دیگر... اگر اذنم دادی می نگارمت...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۱ ، ۰۳:۵۷
ریحانه خلج ...

 

 

 

بوی بی تویی و تنهایی عمق جانم را به زنجیر کشیده...

در این روز های تلخ ...

وزن اندوه هایم، فراتر از تحملم افزایش یافته...

و تنها به نقطه ای روشن دلخوشم...

و  منتظرم این روشنایی اندک_ روزی سبزترین حکایت شیرین روزگارم شود...

دلخوشم به طراوت بارش باران، در این اندوه بی شمارِ زایش دردهای روزگاران...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۱ ، ۰۲:۲۸
ریحانه خلج ...

دیر نباری بارانم...

می ترسم در اندوهت، و در کویر نبودنت...

خشک شود مژگانم...

در جایی چون سراب اسیر و گرفتار امده ایم...

ای حقیقت محض روشنایی ها، کی سیرابمان می کنی و رها از سراب های تردید؟

بارانم ببار که بی تو سالهاست، در حجم تنهایی خشکیده ایم...

---------------

شاید با باران  عشق تو وضو ساختیم بر حجم تنهایی دل...

پ.ن:سالهاست دم از انتظار باران دلها می زنیم...

امسال هم، چشمان ما به چراغانی دشتهای انتظار است و باز هم در میان این همه نور مصنوعی و در حجم تاریکی محض کویرِ تنهایی ها در پی نور حقیقی تو می گردیم... این بار تشنه تر از همیشه بر پهنه ی دیجور هستی، باران نگاه تو را می طلبیم... و دل می گوید  اگر طالب نگاه خورشیدیم باید که رنگ نور بگیریم با وضویی ناب از چشمه سار باران ابدی... و کسی چه میداند؟ شاید این راه (+) آغازی باشد بر باران رحمت دوست...

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۱ ، ۰۲:۳۵
ریحانه خلج ...

و این روایتی دیگر است...

وقتی گل لیلا پرده برگرفت از سیمای پیامبر گونه اش...

رعشه افتاد به جان هرچه خاموشی است، که_ نور رسول مهر گویی دوباره به میدان شد!

 

به بزم عالم، منظری از عشق پدید آمد میان دو نور...

و سرمستی ما، همه از پیاله های نورانی عصرِ عاشوراست...

چنان غرق مِی شدنم آرزوست، که همگان به عشق نورتان مجنونم بخوانند...

خوشا آن که دل را محفل دلدار کرد...


 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۱ ، ۰۲:۵۵
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما