دلتنگیم برای تو، رنگین کمانی هزار رنگ است...
و تمام روزهایم بی تــــــو
پس از باران...
دلتنگیم برای تو، رنگین کمانی هزار رنگ است...
و تمام روزهایم بی تــــــو
پس از باران...
غم نوشت آخر...خدایا ببخش بی صبری این روزهایم را...می بندم چشم هایم را تا باز می کنم خدا کند رفته باشی ای سال تلخ... باران بر بهارتان جاری باد .... تا باران ببارد...یا علی
در خانه ما بی تو ز شادی خبری نیست
جز غم به دلم برگ و نوای دگری نیست...
رسما اعتراف می کنم کم آورده ام! چرا تمام نمی شود این سال سیاه؟ اعتراف تلختری هم دارم!بدان که سر به زیر و شرمنده اعتراف می کنم به ضعف ایمانم... به اینکه گاهی نمی توان بار اندوه نبودنش را تنها به دوش کشید به اینکه امسال سخت بود و تلخ... به اینکه هنوز باورم نمی شود نیست... به اینکه... اعتراف می کنم به شب های سیاه و چشمهای بی خواب... به پایان شادی و آغاز اندوه دنیا... به اینکه چقدر حقیرم...
بلا تشبیه؛ مرا قیاسی نیست با خورشید بر نی و خواهر صبورش... اما امان از دلشان_ وقتی یاس کبود میان در و دیوار کلبرگ هایش ارغوانی شد و کبوترانه و مظلومانه بالش شکست... وقتی دستان کوچکشان در دستان مادر بود و چشمان آسمانی شان شاهد پرواز جانان... وقتی گرمای عشق دیگر نبود و سرمای تنهایی، تازیانه شد بر وجود مبارکشان... غم مستولی بر دل مولا را چه کسی می فهمد... اصلا مگر کسی فاطمه سلام ا... را فهمید که علی علیه السلام را درک کند؟ فاطمیه می رسد و من که ذره ام یا الله... اما امان از دلت ارباب وقتی صدا زدی _ مــــــــــادر _ و جوابی نیامد...
+دلت خون و دلت خون و دلــــــ خون...