در مسلخ عشق جز نکو را نکشند...
ساعت حرم بانو ...
اینجا به ساعت مهربانی خود بهشت است...
پس چرا آرام نمی شوم امروز بانو؟ می دانی همیشه از اینجا که می رفتم اشک تمام بود اما امروز تازه خرابتر شدم و بغض کارش از گلو گذشت...
گفتم:می دانی؟
یس را برای چه بر سر مرده ها می خوانند؟؟؟
من با یس روح مرده ام را زنده می کنم...
تو معنی عجیب این
...
را می فهمی؟
امروز هوای عجیبی بود حرمت...
آسمان حریم بانو آفتاب بود و زمینش خیس از باران...
این عجیب نیست؟
نشانه ی چیست؟
امروز تمام این
... ها خیس باران بود قدم زدم آرامش نیامد!!! اندیشیدم نشد...
زمان و مکان را فراموش نکرده ام ...
باران
من در آغاز بهاری که دارد بی تو می آید گم شدم...
تمام بهانه های گریستن امروز محیا بود...
دیگر بها و بهانه ماندن و بودن شده بارانی که در آفتاب می بارید...
پس چه سان آفتاب نگاهت از پس ابر باران زا خواهد تابید؟
یادت نرفته که ما قول دادیم دخیل ببندیم حرم،سپهرا...
من که به قولم وفا دارم و میرم.........