ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

سماع...

پنجشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۲۹ ب.ظ
"قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّه
إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ"

 

 

خالق من ، بهشتی دارد : نزدیک ، زیبا  و بزرگ  ؛ و دوزخی دارد :  بگمانم  کوچک  و  بعید ...

و در پی دلیلی است تا ببخشاید ما را . . . علی شریعتی

همه ی حرف ها که بشود تو ... معنای زندگی عوض می شود،

دیگر ترسی از گداختن و سوختن نیست...

همه ی عالم جمع شود، هم دلت نمی آید از دل آسمانش، حتی از سجاده ی زمینش جدا شوی...

چقدر حس لطیفی است وقتی داری نگاهم می کنی و من ذره ذره ذوب می شوم در نگاهت...

به سماع مستان می شوم از حضورت در دل ...

چونان که دستی به سوی آسمانت و دستی دگر به سوی میعاد هبوطم دارم...

آنجا که به هر کدامشان سوگند یاد کردی...

و قسم به ستارگان پرفروغی که تو را در دلم چشمک می زنند...

فراموش نخواهم کرد که بودنم همه از هست توست...

و همچنان می بخشی تا بازگردم به سویت...

که همه را رجعت است به سویی اشراق چشمت...

قیامتی می شود در حیرانی و سرگردانی هایم  وقتی می خوانی ام به خویش به هر اذان ...

آوای هر تکبیر... سکوت است و بار دیگر نشاط هم آویی با تمام کائنات...

به کجا می توان گریخت آن سان که تو می خوانی؟؟؟

گریزگاه وجودم در تو خلاصه می شود...

از بی پناهی ها به پناهت می گریزم به عشق...تا نفس تازه شود و اندوه ها رنگ ببازند به بی دل شدن...

از ازل تا ابد مات تو مانده ام؛ و از این در عجبم که چگونه هماره در گذری از مستی ها و پستی ها ...

و چونان می گذری که در ادارک اندک من این اشراق جاودانه ات راهی ندارد...

کاش به اندازه ی غباری معرفت در این جستجوها می یافتمت و تو را سپاس می گفتم ...

آنگاه با هر گداختنی؛ جان سوزان را، به صحرایی دگر از وجودت می کشاندم که این منم...

من سرگشته ی بی تو... منی که جز در تو تمام نخواهم شد...

تا باران ببارد...

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۰۶/۳۱
ریحانه خلج ...

باران

عشق

تو

نظرات  (۱۴)

گفتم خدایا چقدر دوری

گفت:تو یا من؟

«وإذاسألک عبادی عنی فإنی قریب»[بقره/186]


؛وچون بندگانم سراغم رابگیرندمن نزدیک نزدیکم...


راستی فاصله من و تو فقط یک صدازدن است ومن.....؟!
به کجا می توان گریخت آن سان که تو می خوانی؟؟؟
گریزگاه وجودم در تو خلاصه می شود...

الهــــــــــی و ربی! می خوانمت تا تمام شوم در تو ... تا آغاز شوم در تو...
پاسخ:
ازتو آغاز شده ام و در تو پایانم آرزوست...
خالق من
و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک
انی احبک
احبک
خدایا ...
مارا ببخش رایگان!
که تو خدائی نه بازارگان ...
۳۱ شهریور ۹۰ ، ۱۴:۵۱ ارام فرشبافان
دوباره سلام اینم خیلی ناز و دلنشین بود دست گلت درد نکنه دنیا دنیا شادی برات ارزو دارم در پناه حق
سلام
"یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را..."ای همه نام تو عزیز،یادت نکرده ما را یاد می کنی...
شبی چنین تا یاد کنم تو را،و به فاصله چند ساعتی اجابتم کنی...
یا ایها العزیز...
التماس دعا
حرف هایم را قورت میدهم..و فقط در سایه ات میایستم..
تا باران ببارد.. اگر ببارد /. اگر بخواهد که ببارد..


* دلگیر میشم وقتی میام و میبینم دو سه پست بیخبر موندم ازت..
۳۱ شهریور ۹۰ ، ۱۸:۲۷ خورشید عالم تاب
سلام خیلی قشنگ بود. خیلی قشنگ مناجات می کنی.
به روزم.
گریز از نیستی هاست به هستی
از ترس هاست به امن
فرار از تاریکی هاست به نور
از شر است به خیر
حال کجا گریزم که هر نگاهم در هر سو ، هستی تو را نظاره گرست
کجا پناه برم که امن ترین پناه تویی
همه نوری و خیر
ای سرانجام همه انجام ها
ای پایان همه آغازها
" أرِنی الطلعت الرشیدة "
چون خس و خاشاک هی قرار ندارند
جبهة بادند، اعتبار ندارند
جنگل خشکی اسیر سایة نفرین
خفت از این بیشتر که بار ندارند
مسخ در آن سوی خط حادثه هستند
عطر کسی را به یادگار ندارند
تا که بگریند بی نصیبی خود را
گوشة دنجی در این دیار ندارند
غرق عفن، صورت مجسم مرداب
نسبت دوری به آبشار ندارند
خواب تبر دیده‌اند این همه شب را
در سرشان طرحی از بهار ندارند
فاتح پوچ‌اند در سیاهی غفلت
در صفشان یک نفر سوار ندارند
این همه خفاش را نگاه کن ای مرد
روز شود فرصتِ فرار ندارند
تشنه خون‌اند، خونِ هر چه که باشد
شرط وفا را سگان حساب ندارند
هستی‌شان را که خاک دل‌زده قی کرد
شرم چه خوب است! حیف عار ندارند.
............................................................
بسم رب الشهدا
سلام بزرگوار
وبلاگ بسیار زیبا و پرمحتوایی دارید خوشحال میشم به وبلاگ منم سری بزنید
التماس دعا
یاحق ج
سخن دکتر شریعتی روح دیگری به حرفات داد....

پایدار باشی...
شهید یک حقیقت بی انتهاست......
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
پاسخ:
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
۰۲ مهر ۹۰ ، ۰۰:۰۱ آغاز و تنهاترین ستاره شب
سلام سپهرا جونمان خوبی؟؟؟؟؟؟؟خوش میگذره ؟؟؟؟؟؟؟؟به ما که خیلی خوش میگذره
دلت بسوزه که نیومدی منو ببینی مردم یک روز تو راه بودن واسه دیدن من
خلاصه جاتون خالیه خیلی به یاد تو و محراب هستیم دل جفتمون برا جفتتون تنگیییییییییییییییییییییییییدههههههههههه
پاسخ:
خوش به حالتون...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما