ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۲۱ مطلب با موضوع «باران نگاره» ثبت شده است

و هو الّذى ینزّل الغیث من بعد ما قنطوا
او کسى است که باران را پس از نومیدى از آن فرومى فرستد...28 شوری

من و تنهایی...
.
.
.
و دیگر هیچ...

از واژگان الفبا بیزار شده ام این روزها بی تو...

یخ زده ام دراین فاصله ها...

تمام کلمات درد  را به اندوه برگزیدم...

تنهای تنها بی تو هیچ شدم...

منجمد شده ذهن خاموشم بی تو و...

تمام تنهایی هایم در تو خلاصه می شود...

باز امشب ماه گرفت...

ماه دلم هم گرفته است بی تو...


 

 

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۰ ، ۰۱:۱۷
ریحانه خلج ...

الدخیـــــل ...

واژه های بارانی... باز محرم در راه است...

باز هم شال و بیرق ماتم ... باز هم دسته ها و علم...

باز هم این من و تو و شیدایی... لحظه های همیشه رویایی...

ماه من؛ ماه عشق و ماه خداست... ماه خونین و سرخ فرشته هاست...

ماه من، ماه خورشیدواره هاست... ماه_ مه های خونین، بر سر نیزه هاست...

ماه من، ماه حیرانی ست... ماه گفتن از شرح پریشانی ست...

ماه من، ماه شاعران اندوه است... ماه تا آسمان؛ داغ های انبوه است...

ماه من، ماه رنج انسان است... ماه خونین تمام دوران است...

ماه من، ماه حضرت عشق است...

از کودکی شیفته ی دسته های عاشقی بودم که، پابرهنه و زنجیر زن کوی برزن شهرم را به نام نامی مولای عشق ح س ی ن علیه السلام متبرک می کردند... دستان کوچکم با نوار های سپیدی که آغشته بودند به رنگ سرخ  سربندی می ساخت تا همراه این موج اندوه شوم و بگویم من هم از تبار عاشقان توام ...

مداح می خواند و من در ذهن کوچکم آن روزها به دنبال معنای انا قتیل العبرات بودم... چقدر هر نوشته را می کاویدم به امید فهم این جمله ها...در گذر زمان، هر واژه ای در ذهنم جای میگرفت و حکمت های هر امری گاه بی گاه برایم روشن می شد... در تمام ایام آب با لب تشنگی تو معنا می گرفت و سقا با مشک هایی که همیشه سیراب می کردند عطش ها را...

سرشک که از دیدگانش باریدن گرفت به عشق تو، مادر شیر مهرت نوشاندم، تا به زبان آمدم و نام تو را با سلام بر آب آموختم، آنگاه از شیره ی جانش لسان و دلم از آن تو شود...در ریشه و رگ و بند بند وجودم دمیده شدی و در عمق جانم، تو را خواندم به عشق دلم آشیانه ی تو شد...

و هنوز به دنبال معنای تو، گردا گرد واژه ها می گشتم که ناگاه باران بارید... آسمان سرخ یک محرم بارانی، صحن خاتون شهر کویر، خیس باران شد و در مقابل چشمم دیدم نوشته اند من کشته ی اشک های روانم... امانم نداد چشم، تا روان شد اشک... که دیده ی تر محرم میشود؛ به محرم تو...

حالا پس از هزار و اندی سال، باز هم نشسته ام بر سر سفره ی محرم در راه تو،دلشکسته تر و سینه سوخته تر از همیشه، آمده ام تا از خوان کرم تو، رزق اشک بستانم، برای گریستن به احوال خویش... از وقتی روی تل نشستم و اندیشیدم به دیاری که نامردهایش بیش از مردانش بودند... و نگاه دلم از بلندای شکیبایی هایش هم ناله شد و با زخم دل کوه صبر و گریست و ناحیه مقدسه ی باران خواند و از خون گریه هایش غرق آه شد...جاماند همانجا دل رسوایم ،که حضرت بارانم تمام ایام سرشک خون از دیده مبارکش می بارید که چرا، روزگار او را از عصر عاشورایت به تاخیر انداخت، تا هل من ناصر تو بی جواب ماند...

ارباب من... می خواهم از رازداران خون خدا شوم به اشک...

چشمان در فراقم،اشک می خواهد و آه، روزی کن... 

 

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۰ ، ۰۲:۳۰
ریحانه خلج ...

 امام صادق (ع): دلیل الحب ایثارالمحبوب علی من سواه...

دلیل عشق برتری دادن معشوق بر هر چه غیر اوست،میباشد...

 

دلیل عشق را باید جستجو کرد در خاطرات...

و خود عشق را، که تویی... هر دم فریاد می کنم، همراه تمام سکوت لحظه هایم...

باید از "همه" دل کند بسوی خدا.. تا خدا "همه" را به تو بدهد!

... ولی دیگر آن روز تو "هیچ" را نمی خواهی!

هیـــچ را انتخاب می کنم با تــــــــو...

هیچــــــــــــ

 

 

همرهم بیهوده می گردی به دنبال بهشت
 آرزوی مرده ای در سینه ات پر میزند...

 

 آنجا که نگاهم به سوی تو مایل شد؛ بهشت نبود،

همین زمینی بود که دستانم را با عطر بهشتی تو آشنا کرد...

اینک در آستانه تبلور یادت خوشه خوشه، نگاهم را فرستاده ام برای رسیدن به تو...

 

کاش نسیم می وزید بیش از همیشه، تا پیام مرا که بدست قاصدک سپرده ام به تو برساند...

 

و بگوید هنوز هم منتظرم تا باران ببارد...

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۰ ، ۱۶:۴۴
ریحانه خلج ...

ساقی بده پیمانه ای زان مِی که بی خویشم کند

بر حُسن شورانگیز تــو، عاشق تر از پیشم کند...


 

بی تـــــــــو

بادی نمی‌وزد، بارانی نمی‌آید؛

بی تو نام ِ من انـــــدوه است...

بی تویی ر ا مدام زمزمه می کنم و باز هم خطا...

 بی تویی را بهانه می کنیم و فراموش می کنیم که خود، این بی تو بودن را، برگزیده ایم...

از همان روز که بودنت را تعویض کردیم با نبودنت ... در ازای لحظه های خوش گناه...

از همان روز که، لذت معصیت برایمان شیرین تر از لذت درک حضورت شد...

اندوه را خریدیم به جان بی جانمان؛ بی هیچ دریغی...

تا امروز...

و شاید تا فرداها...

تا دنیا، دنیاست و راه ما،

راه بلند بهانه آفرینی، برای نیامدن توست...

و در پی این بیراهه های بزرگ خودساخته؛

نگاه محزون اندوه را به دوش چشمهایمان می کشیم، و زخم های تیره گون دل را ...

درد دارد، زخم دل و نگاه حزین چشم هایم، آنهم چه دردی که پایانش نیست...

دردهایی از جنس دستان آشنا...

این زخمهایی که با دشنه ی در دست،

بر چشم خسته و دل شکسته ام هر دم زده ام...

یادم باشد،فراموش نکنم که...

وقتی زخم میزنم؛ مزه مزه اش کنم...

حتما نمکش آشناست...

 

۲۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۰ ، ۱۱:۱۶
ریحانه خلج ...
دلتنــــــــــگ که میشوم،

سر به هوا می شوم...

آسمـــــــــــان هم هوای تو را دارد...

راه و بی راه تو؛ هستی مرا نشانه گرفته...

کاش بدانی که می فهمم که نگاه کوچکترین ستاره ی شب هم نظارگر لطافت بی چون و چرای توست...

تو نظر می کنی و ما می نگریم به غیر ...

مثل امروز که آرام و لطیف نوای روشنی دلها را شنیدم ...

کاش دلم روشن می شد به نگاهت...

نشسته بودم و به چشمان معصومش خیره شدم؛ گفت:

رفتگر خسته ی شب راکه دیدم به بابا گفتم برای او هم آب میوه می خری؟

وقتی آب میوه را به دستان خسته اش داد او گفت :

شب های تاریکت؛ روشن باد...

ساده بود حرفش و کودکانه ، اما چنان به دل نشست که...

 پر گشود باز خیالم به سمت روشن تو...

گفتم آن روز که تو بیایی همانا روشنی شب های تار ما پدیدار می شود...

آن روز، روز برابری مطلق انسان...

پس از شب بلند اندوه است...

و پایان تمام سیاهی های یلدای بشر...

http://www.shiraz.post.ir/_Shiraz/images/%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87%D9%85%20%D8%B9%D8%AC%D9%84%20%20%D9%84%D9%88%D9%84%D9%8A%DA%A9%20%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%B1%D8%AC.jpg

تا باران ببارد...

 

 

۲۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۰ ، ۰۱:۳۲
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما