ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است

مثل ترانه ای؛
گل می کنی بر لبانم
هر صبح با اذان!*



سحر شده و باز هم روز دیگری در راه است...
 و ما هنوز چشم به راه روز آمدنش...
روزی که عطر دل انگیزت، باورمان را به رویای عاشقانه ای مبدل سازد که در آن جز لطافت و ترنم نگاه تـــو...
 هیچ نـــــــــگاهی نباشد...تا جاری شدن عشق...
 اندکی صبر...و اینک سحر...


 

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۱ ، ۰۴:۴۰
ریحانه خلج ...

http://nooor.ir/bimarefat/Wallpapers/Rabi-ul-Anaam.jpg

سجده ی عاشقانه ای را می طلبیم، تا...
 سرچشمه ی نورت را مهمان شویم و...
 سر تعظیم بر تقدیری فرود می آوریم؛ که جز برکت و مهرت در آن جاری نیست...
سبزترین نگاه تو را بر وجود خاکستر نشینان خواهیم دید، وقتی از ابر بی کران رحمتت_ باران ببارد...
سلام بر بهاران دلها...
سلام بر خرمی دوران...
سلامی بی پایان...

سلامٌ قولاً مِن رَبِّ رحیم...(یس۵۸)

«از جانب پروردگار مهربان به آنان سلام گفته می شود»

 

یا علی...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۱ ، ۱۳:۵۹
ریحانه خلج ...
برون شو ای غم از سینه...
که آن دلدار می آید...



تا تو را دارم،
اندوهی نیست...
اندوه، نبودن تــــــو نیست...
که تـــو هستی...
اندوه، ندیدن چشم های من است_ بودن تو را...
 
 

غم نوشت آخر...خدایا ببخش بی صبری این روزهایم را...می بندم چشم هایم را تا باز می کنم خدا کند رفته باشی ای سال تلخ... باران بر بهارتان جاری باد .... تا باران ببارد...یا علی

 

۱۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۰ ، ۰۳:۴۸
ریحانه خلج ...
http://alavian1.persiangig.com/image/2.jpg
 
زمین و زمان می دود تا بهار...
و
حس می کنم این روزها هیچ کسی نمی‌داند در دلم چه می‌گذرد جز تو...

گفتی: "ان الله یحول بین المرء و قلبه" خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

اما قلبی سیاه و دلی تنگ آورده ام، امروزی که گذشت باز هم تو نیامدی... امسال هم باز باید عید غریبی داشته باشیم و بی تو و محال است فراموشیِ این سال بی تــــــو و درد افزونتر بی او... باز هم چشم به راه _ این بار تلخ تر از همیشه و بی همراه...او آن دنیا و من این جا تنها...باز هم چشم به راه؟
چقدر سال هایمان اندوه است هر سال... و چه دلخوشیم ما که هر عید تصنعی، چاشنی تبریک های یخ زدمان در این همه اندوه، میگوییم: صد سال به این سالها!
این هم شد حرف حساب؟ که چه بشود؟ صد سال دیگر اندوه طلب می کنیم از برای هم؟
 میخواهم این سالهای بی تویی برود و هرگز برنگردد... دلم شدید گرفته از نیامدنت و  از نبودنش...

تلخ نوشت:دلم تنگتر و سیاهتر از همیشه...فانوس نگاهت را بر چشمانم بیاویز....میدانی دست خودم که نیست...بلورهای سنگین عطش دارند برای فنا شدن و طاقت ماندن در محبس چشمم را ندارند...بی اختیار فرو می ریزند برای تر کردن مژگان...بغض هم نمی کنم این روزها همه اشک است حال دل خرابم...

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۰ ، ۰۲:۰۱
ریحانه خلج ...
فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً ...الإسراء12

...پس محو کردیم نشانه شب را با روز روشنی بخش...

ای آیت سپید با ظهورت نشانه های ظلمت نهان می شود و  وقتی تو بیایی رویای آبی آسمان در پس کابوس تاریکی ها عیان میشود... و نشانه هایی که ما را به سویت می کشاند همه نور است...

ای بهار ماندگار دلها، تو در راهی و ما را جز آمدنت خدا کند که آرزویی بر دل نباشد!!! بی قراری ها را با دلتنگی ها ظاهریمان جمع کن، تا ببینی چه میگذرد بر حال زبان هایمان، و دریغ از دلهای ما_ که دمی بیادت باشد و افسوس بر قلب هایمان که هنوز می تپد بی تو...

خستگی را فریاد بر می آوریم که بی تو شب است احوال جهان، لیکن  در روشنایی های مصنوعی خود را غرق کرده ایم و  بدان امید دلخوشیم که می آیی و روزی میرسی از راه دور...

می دانی این دوری را برای راحتی خویش برگزیدیم؟ تا بهانه کنیم که راه رسیدن به تو دور است... اما بدان در دل های دودی و سرب گرفته ی خویش خوب میدانیم که در آتش عشقت مذاب که نشدیم هیچ!!! حتی بسانِ موجی بلند_ هماره آتشفشان عشق تو را، میان عاشقانت خاموش کرده ایم... حالا بنشینیم و مدام بگوییم ای دور از ما کی میرسی از راه؟

راستی خیلی دورتر از آنیم به تو، که بفهمیم_ تو نزدیکی و ماییم که از تو دوریم ... و ما هستیم که تنهایی ات را درک نمی کنیم، که اگر در ادراک ما می گنجید این همه تنهایی ات... باید که بر اندوه تو  جان می دادیم هر شب و روز...

در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۰ ، ۱۳:۱۸
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما