ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی

۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بانو» ثبت شده است

سلام بر تو بانو...

 تمام دلم در تو خلاصه شود باز کم است...


اینجا تمام حرفهای دل را می توان واگویه کرد...


خانه کریمه جاییست همچون بهشت...

 و شهر من را مردمانیست با دلهایی از جنس کویر...

که با کرامت تو کویر دلشان روزگاریست که دریاست...

 

 

۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مهر ۹۰ ، ۱۹:۱۴
ریحانه خلج ...

 

یا فاطمه معصومه  کریمه عشق و شفاعت بخش و روشنگر دلم...

نظری کن که دخیل بسته ام به آستانت دل تنگ و غرق معاصی ام  را...
بانو...
 از تو گفتن دشوار است بر دل...
مهمان هفده روزه شهرم تا آمدی گلستان کردی کویر و شورزاری را که در آن امید حیاتی نبود...
این جا از تو زنده است و جاری اخت الرضا...
هر دم این دل در پی باران است حریم حرم کریمانه ات را مطلبد به تنفس احیاء برای اعجازی بی مانند و حیات دگر باره...
زنده کن جانم را که دخیل بسته ام بر مشبکهای نقره ای آسمانیت بانو...
به لسان در بندم منگر و دل و جانم را بخوان به اجابت هر ثانیه از روزگارم...
تا از تو جدا می شوم دل تنگ کوی کهکشانیت می شود مرا از این درگه مران بانو...
بگذار تا هستم فقط اسیر گلدسته ها و ایوان دلگشای حرمت باشم...
در این شوره زار سراسر تکرار دنیا فقط آنجاست که باران می بارد...
همیشه در دل و جان خاتون دیارم
به شوق بارش عشق مرا همیشه زائر کن...
 
 

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ اسفند ۸۹ ، ۲۳:۵۵
ریحانه خلج ...

ساعت حرم بانو ...

 اینجا به ساعت مهربانی  خود بهشت است...

پس چرا آرام نمی شوم  امروز بانو؟ می دانی همیشه از اینجا که می رفتم اشک تمام بود اما امروز تازه خرابتر شدم و بغض کارش از گلو گذشت...

گفتم:می دانی؟

یس را برای چه بر سر مرده ها می خوانند؟؟؟

من با یس روح مرده ام را زنده می کنم...

تو معنی عجیب این

...

را می فهمی؟

امروز هوای عجیبی بود حرمت...

آسمان حریم بانو آفتاب بود و زمینش خیس از باران...

این عجیب نیست؟

نشانه ی چیست؟

امروز تمام این

... ها خیس باران بود  قدم زدم آرامش نیامد!!! اندیشیدم نشد...

زمان و مکان را فراموش نکرده ام ...

باران

من در آغاز بهاری که دارد بی تو می آید گم شدم...

تمام بهانه های گریستن امروز محیا بود...

دیگر بها و بهانه ماندن و بودن شده بارانی که در آفتاب می بارید...

پس چه سان آفتاب نگاهت از پس ابر باران زا خواهد تابید؟

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۸۹ ، ۱۹:۲۵
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما