ترنج

ترنج

بسم رب الحسین...
قال الله تعالی: «...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»
از خویش رها شو و با عشق درآمیز،
و چون به میقاتِ ماه "مُحرَم" وارد شدی،
اِحرام بربند که مُحرِمی!
گرد "عاشورایش" بسیار طواف کن،
و چون در کوی معرفتش بیتوته کردی،
بسیار خدا را بخوان،
تا تو را به وادی جنون کربلا راه دهند..
و چون به کربلا رسیدی، تا ابد وقوف کن!
و با اشک های روان بگو:
لبیک یا حسین...
تا بر کشته اشک های روان مَحرمِ اسرار شوی...

این تناقض تا ابد شیرین ترین مرثیه است: سرترین آقای دنیا را خدا بی سر گذاشت!

کد آهنگ

طبقه بندی موضوعی



ماه به نیمه رسید ماه من...

از پس ابرها به در آی...

شب های سیاهمان را مهتابی شدن آرزوست...

نمی تابی؟؟؟

کنار پرچین خیالم نقش ماه را در آب کشیده ام و نیلوفرانه به پایت می پیچم...

تا از محاق به در آیی ماه من...

اینجا نسیم نگاهت به نور می ماند و باران نور می بارد...

نکند ماه از نیمه بگذرد و ...

آه شود نصیب...

ماه من...

...

شیشه ی پنجره را باران شست...

از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست...؟

می دانم این کویر جای روییدن نیست!

و به بارانش نباید دل بست...

اما ماه آسمان دلم...

ستاره ها خوب مسیر را نشان میدهند؛

اگر  پشت به زمین کردن و خیره گشتن به  آسمانت ما را همراهت می کند...

راه ستارگان را نشانمان بده که...

«وبالنجم هم یهتدون»
[نحل/16]

و  با ستاره ها راه را می یابند...

که تو اهل آسمانی و زمین جای تو نیست ماه نیمه ی ماه...




|+|

 ماه از
نیمه  گذشت و ماه من هنوز  در محاق است ...
یارب از ابر هدایت برسان باران را...

تا باران ببارد ...

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۰ ، ۲۲:۱۱
ریحانه خلج ...

 

 

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت...

ساعت 27 دقیقه بامداد...بلوار اباصالح المهدی (عج)...

همه ی راهها به تو ختم میشود... جز تو راهی نیست...

همه جا را از بن بسته اند این سومین راهی است که از اواسطش باز می گردیم...

باز هم به تو میرسیم تا دوباره دورت بگردیم مثل طواف، در خیابان های مطافت می چرخیم...

انگار قرار نیست از مدار آرامش بی کران آسمانت جدا شویم...

ترافیک اینجا دلم را هوایی ازدحام حطیم می کند و آنجایی که شنیدم ما بین مقام و رکن بر دیوار حجر الاسواد تکیه خواهی زد و ندای عرشی ات کنگره های  فرش و  لاهوت را در هم می شکند...

انا بقیه الله...

آقای من...حالم امسال خیلی خراب است...نظری کن...

چراغها چشمک می زند اما شاید راه آخر روستای جمکران و ... خاموشی...

برق رفته است در جوار آن همه زرق و برق اینجا ظلمات است ...

در تاریکی مطلق هم خانه های محقر با چراغانی خاموش خودنمایی می کند...

و باز دلم می گوید: تو می آیی تا منت نهی و وارثان زمین به بزرگی بیاندیشند...

دلم به اندازه عالم می گیرد... تولدت که می شود همیشه نور می بارد و شادی از آسمان شهرم...

اما تو نیستی...

نه که نباشی... ما همه نیستیم در هستی تو...

راهها را به رویمان بسته اند ...

راه زمین و آسمان را ...

حتما تمام راهها بسته است که تو نمی آیی...

می دانم راه تو را هم نیستی ما بسته است... مثل چشمان تارمان که به روی هستی تو بسته است...

کوره راه دل هم که تو را لایق نیست برای عبور...

در گیر و دار، راه خاکی زمینگیر شدیم و طلب طریق افلاکی آسمان داریم!!!

خودت...

زمین را از ما بگیر تا به هستی ات راه یابیم...

 

خوش به حال کسی که از بن بست! به تو برسد...

بیچاره کسی که از تو ، به بن بست! برسد...

۳۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۰ ، ۰۴:۰۵
ریحانه خلج ...

باران من...
بیزارم از این خشکی و کویر...
تو خوب می دانی جانت که آتش بگیرد تشنه می شوی...

 تشنه ام...

دل من هم، باران می خواهد ...
باران من نمی باری؟
چقدر بنگارم؟
تا باران ببارد...

محض دل های تنگ و لبان تشنگان عالم هم که شده رحمی کن و این بار بگو میعاد کجاست؟
سالهاست که از آمدنت می گذرد و هنوز...


می گویند در راهی...
چقدر این راه طولانی شده؛ مسافر من...

منتظر مسافر، دلخوش است به اینکه چشم به راه نخواهد ماند...
ما همچنان چشم به راهیم...


نیمه ی ماه نزدیک است و ماه من هنوز  در محاق است ...
یارب از ابر هدایت برسان باران را...
تا باران ببارد ...

 

۱۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۰ ، ۰۲:۰۲
ریحانه خلج ...
نام اوست بلند آوازه علی اکبر علیه السلام و راهش راه  عشق...

نام او که می آید فقط بوی سیب پایین پای ارباب مستم می کند و و عده ای که سه سال است... همانجا بعد از استشمام رایحه ی عطر دل انگیزش گرفتم ...

از همین شه زاده ای که زیباترین نقره ای جهان را شش گوشه کرد تا شیرین تر از عسل... شهد ناب عشق گوارای تشنه کامی هایش باشد...

اهل حرم هم تشنه اش را سرافراز دیدند و هم جسم کشته اش را ...

آه ... نام الله است که از نهاد برخیزد و عشق همان شهادت... سرافراز اربا اربا شده دیده ای...

برای شه رشید عشق در این سحر به جز از عشق سرودن نتوانم...

 

http://www.shiapics.ir/components/com_joomgallery/img_originals/__ashura_8/ali_akbar_art_by_mahdigraph__wwwshiapicsir_20100329_1201483212.jpg

مهربانا وعده کردی کربلایت می برم...

 

۲۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۰ ، ۰۴:۱۰
ریحانه خلج ...

وقتی حافظانه خواندمت... گفت:

در ازل دادست ما را ساقی لعل لبت

جرعه ی جامی که من مدهوش آن جامم هنوز...

ای که گفتی جان بده تا باشدت آرام جان

جان به غم هایش سپردم نیست آرامم هنوز...

عاشقی کار دست و دل نیست... فقط چشم و نظر عاشقت می کند...

هنوز عقربه های ساعتم و حتی ساعت همراهم به وقت اذان خانه ی تو کوک است...چیزی نمانده به اذان نماز شبی که ...

امروز نگاری از صفای حرم و صحن آزادی حضرت ضامن گفت و من تمنای غریب دلتنگی را برایش واگویه کردم...
راستی چرا امروز سه بار از جوار ضامن آهو ندای عشق رسید؟ دلم رفت به زیارتش هر سه بار...
امروز کبوتر دل مدام هوایی و بی قرار حرمش بود...
ساعتم را از همین امشب به روز می کنم برای صدای مناجات حرم تو ...

 

می گفت: کاش تو هم حاجی را داشتی تا سرگشته نمانی و من مبهوت تر از اینکه بفهممش...
شاید او بهتر حال مرا بفهمد چون عرفات را روزی دیده که من آرزویش را دارم...
طریق تو راه دشواریست که استاد می خواهد تا در طریق استوار گردی و در راه نمانی...
حالا رسیدن بماند برای بعد... اول باید راه را گم نکرد و بعد از آن رسیدن... گفتی: پله پله... گفتم:
گویند: شکستنی رفع بلاست... اما باور نمی کند دلم...
دل را به باور رساندن از تردید خویش دشوار است. خودش خوب می داند من صبوری کردن نمی دانم...
کلامش را در صفحه چشمانم می گذارم تا چراغی باشد برای روزگار دلتنگی هایم...
اما...
کاش همان خواب زده بودم که بیدارم کردی و گفتی برخیز دعوتی... یادم نمی رود که چقدر حسابگرانه شمارش کردم که این دعوت شدنم با هیچ حساب و کتابی جور نیست ... درست همین دو ماه پیش...چقدر ناگهانی... همین است دیگر حساب و کتاب تو را با ذهن محدود و درک اندک حساب کردن همین از آب در می آید... معرفت طلبیدن و نشناختن تو؛ محال خواستن بود!اما تو از اول محالات و اوهام را یکی یکی می شکستی که شاید به خود آیم...
«ولسوف یعطیک ربک فترضی» (و پروردگارت آنقدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی)
اما باز این من بودم که کم آوردم مثل نفسم که تا به خانه ات رسیدم تمام شد... هنوز هم نفسم کم است و...
دلم تو را میخواهد اشاره کن... نظرت هست می دانم ... فقط بگذار اشارات را بشناسم...

گر بنوازی به لطف، ور بگدازی به قهر

حکم تو برمن روان، زجر تو برمن رواست...

 

    لینک

 

 

۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۰ ، ۰۴:۰۰
ریحانه خلج ...
دریافت کد گوشه نما دریافت کد گوشه نما